«خانم به خدا یه لحظه چشمامون رفت رو هم» و ماجراهایش.
دوشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۳۲ ق.ظ
چون من خودم دانش آموز خوب آلودی بودم، متاسفانه دانش آموزان خواب آلود دیگر نمی توانند مرا بپیچانند. یک بار روز های اردو مطالعاتی عید، صبح زود آمدم مدرسه و تا ۲ ساعت بعد پشت قفسه های کتابخانه یک مَت ورزشی پهن کردم و خوابیدم. بعد که بیدار شدم، از پنجره ی کتابخانه که به حیاط باز می شد رفتم بیرون. روسری و چادرم را سر کردم کیفم را روی دوشم انداختم و دوباره از در ساختمان آمدم تو. و ساعت ورود من ۸:۳۰ زده شد.
حالا الان تمام سوراخ سمبه های مدرسه را می گردم و در مورد خواب یک پا پلیس فتا شده ام. البته اگر این وسط دانش آموزی جا ماند و توانست من را بپیچاند، نوش جانش. خوب بخوابد.
- ۹۹/۰۴/۳۰