پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

رهگذران دیار رویا ها و این نوع حرف های کلیشه ای.

چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۹، ۰۶:۵۳ ق.ظ

کوچک تر که بودم شنیده بودم: الان، در همین لحظه، یک نفر در حال فکر کردن به توست! بعد با خودم فکر میکردم مگر می‌شود همین الان یک نفر دیگر به من فکر کند؟ در ذهنم می گشتم و کسی را نمی یافتم. برای توجیه عبارتی که شنیده بودم، سریعا به بی ربط ترین فرد ممکن در زندگیم - مثلا همکلاسی اول دبستانم، همسرویسی دوم راهنمایی یا دور ترین فامیل ممکن - فکر می کردم و میگفتم بیا! ببین! آن ها روحشان هم خبر ندارد که الان در فکر من اند، ولی هستند! پس هر چیزی ممکن است! ممکن است دقیقا در همین لحظه بی ربط ترین فرد جهان من را در ذهنش تصور کند! نمی دانم چرا انقدر سعی در توجیه این جمله داشتم، ولی حتی هنوز هم میگویم می شود - در حد احتمال - یک نفر همین الان به شما فکر کند و شما هیچ آیدیایی نداشته باشید. همانطور که شما در حال فکر کردن به کسی هستید که کوچک ترین تصوری از حضورش در ذهنتان ندارد! شبیه این پست های قانون جذب و «اگه بخوای میشه! فقط اراده کن» و ابن مزخرفات شد. خداوند مرا عفو کناد. اما در هر صورت، کیستی که من اینگونه به جد، در دیار رویاهای خویش، با تو درنگ می کنم؟

  • ۹۹/۰۴/۲۵
  • سایه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">