از آن پست های بی سر و - مخصوصا - بی تَه.
بگذارید از اینجا بگویم که من عاشق تایپ با لپ تاپ و بی رغبت به تایپ با گوشی ام. یعنی هر وقت میخواهم چیز مهمی بنویسم باید بروم آستین هایم را بزنم بالا و دو دستم را بگذارم روی کیبورد و بگذارم مغزم دست هایم را هدایت کند. و متاسفانه مغز من از آن مغز های چموش لج باز است که اگر بهش بگویی: بنویس! یکهو قفل می کند و اگر محدودش نکنی، کل این وبلاگ را از کلماتش پر می کند. (هشتگ: مشکل همیشگی من سر کلاس های انشا و نویسندگی دبیرستان!). این مقدمه ها را گفتم که بگویم الان از آن وقت هاست که نشاندمش رو به روی کیبورد و افسارش را رها کرده ام. امیدوارم خیلی دوندگی نکند! البته این حرف ها خیلی مهم نیست، اصل ماجرا چیز دیگریست. این ها همه حاشیه ست و اصل، تویی. همه چیز و همه چیز تویی و ما همه در حاشیه ایم. ما همه کوچک ترین نقطه ی این عالم امکان و تو اصل اصلی. همان که کُلُ مَن علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام! همان که به برهم زدن عزم ها میشناسیمت، به زیر و رو کردن زندگی هایمان، به اینکه خوب می دانی بنابر حکمتت چطور دست روی حساس ترین نقطه ی زندگی آدم ها بگذاری. تویی که ادعاهای کوچک و بزرگمان را در بهترین حالت ممکن در محک تجربه می اندازی و ما فِیل شدگان از آزمون هایت، سر به زیر به تو باز می گردیم. دیروز حوالی ساعت های 8-9 شب، به این فکر کردم که : اوه خدایا! گِس وات! هنوز - نگاهت را ازمن بر نگرفته ای و هنوز - تو معنای زندگی منی و تو خدای منی و من هنوز دوستت دارم! اینکه می گویم "هنوز" بخاطر این است که انقدر در بحبوحه ی این زندگی می لغزم و بالا و پایین دارم، که نگه داشتن این معنا در زندگی من، از نگه داشتن ماهی خیس لغزنده سخت تر است! البته نه که فکر کنید این حرف ها از دل یک آدم خوب برآمده و معنای زندگی من یکهو زیر و رو شده! نه! جنس این حرف ها از تار و پود های نخ نما شده ی سیاه دل من است. از همان هایی که تقریبا هیچ چیزی ازشان باقی نمانده و انقدر لغزیده اند و روی هم بار های سنگین تلنبار کرده اند که دارند خفه می شوند. از دلی که بار ها زمین خورده و بلند شده و خوب شده و دوباره زمین خورده و دیگر یاد گرفته زمین خوردن هم بخشی از این دنیای زشت است. و باید بلند شد و رفت و باید یاد گرفت که چطوری پست های وبلاگ را به انتها رساند و حرف های تکراری و طولانی نزد. شاید خدا همانطور که زمین خوردن و رنج کشیدن را به انسان ها در طی زمان می آموزاند، طریقه ی تمام کردن پست هایشان را نیز یاد بدهد. چرا که بندگان سخت محتاجند و خداوند، سخت بی نیاز. بگذارید دیگر تا ادامه ندادم که : منت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت، این پست را به پایان برسانم. اما حقیقتا، "منت خدای را عز و جل، که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت، پس ... :)"
- ۹۹/۰۴/۲۰