هی میکشد قلاب را.
به رشته ام یک فرصت دیگر دادهام. یک فرصت دیگر برای اینکه دوستش داشته باشم. برای اینکه بتوانم جا پای خودم را بعد از ۷ سال بالاخره یک جوری در آن پیدا کنم. البته همه چیز را گردن رشته نمیاندازم، خودم هم مقصرم، محل کار دوران کارشناسیام مقصر است، استاد های کارشناسی مقصرند، دوران کرونا، کلاس های بی کیفیت، دانشگاه مقطع ارشد، استاد راهنمای بیسواد، همه درصدی از تقصیر را بر دوش میکشند. نمیگویم سهم تقصیر آنها گنده تر از من است اما به هر حال همه چیز دست به دست هم داده تا در اواخر کنکور ارشد برای بار هزارم به این فکر کنم که: اصلا کار درستی کردم به این رشته آمدم؟
فکر میکردم ارشد یک شروع دوباره است، در حالی که پایان ذوق ها و علاقمندیهایم بود. تقریبا از دوران ارشد و استاد هایش و حتی همکلاسی هایش متنفرم. از پایان نامه کوفتیاش هم همینطور. اما پیوند های محکمی از درونم مجدد مرا به سمت شرکت در کلاس های مختلف و شروعی چندباره سوق میدهند. نمیدانم تا کی قرار است به حرفشان گوش بدهم، به هر حال با کوهی از تجربه های دوستنداشتنی، این آخرین شانسی است که به این رشته خواهم داد. یک شانس ۹ ماهه، که خب، یا بخت و یا اقبال! بسم الله!
- ۰۴/۰۷/۰۵
رشتهات چی بود خواهر ؟