پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال ۱۰ سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

هی می‌کشد قلاب را.

جمعه, ۵ مهر ۱۴۰۴، ۱۲:۰۴ ق.ظ

به رشته ام یک فرصت دیگر داده‌ام. یک فرصت دیگر برای اینکه دوستش داشته باشم. برای اینکه بتوانم جا پای خودم را بعد از ۷ سال بالاخره یک جوری در آن پیدا کنم. البته همه چیز را گردن رشته نمی‌اندازم، خودم هم مقصرم، محل کار دوران کارشناسی‌ام مقصر است، استاد های کارشناسی مقصرند، دوران کرونا، کلاس های بی کیفیت، دانشگاه مقطع ارشد، استاد راهنمای بی‌سواد، همه درصدی از تقصیر را بر دوش می‌کشند. نمی‌گویم سهم تقصیر آنها گنده تر از من است اما به هر حال همه چیز دست به دست هم داده تا در اواخر کنکور ارشد برای بار هزارم به این فکر کنم که: اصلا کار درستی کردم به این رشته آمدم؟

فکر می‌کردم ارشد یک شروع دوباره است، در حالی که پایان ذوق ها و علاقمندی‌هایم بود. تقریبا از دوران ارشد و استاد هایش و حتی هم‌کلاسی هایش متنفرم. از پایان نامه کوفتی‌اش هم همین‌طور. اما پیوند های محکمی از درونم مجدد مرا به سمت شرکت در کلاس های مختلف و شروعی چندباره سوق می‌دهند. نمی‌دانم تا کی قرار است به حرف‌شان گوش بدهم، به هر حال با کوهی از تجربه های دوست‌نداشتنی، این آخرین شانسی است که به این رشته خواهم داد. یک شانس ۹ ماهه، که خب، یا بخت و یا اقبال! بسم الله!

  • ۰۴/۰۷/۰۵
  • سایه

نظرات (۵)

  • زری シ‌‌‌
  • رشته‌ات چی بود خواهر ؟

    پاسخ:
    روانشناسی.
  • سایه های بیداری
  • حالا امتحان 

    ضرر که نمیکنی .

     

    نهایتا نه ماه به مرگت نزدیک میشوی . 

     

    هر کاری جز این هم بکنی

    باز هم همان نزدیک شدن 

    در کارنامۀ عمرت ثبت خواهد شد . 

     

    اصلا هم نترس 

    چون تمام مردم دنیا 

    در همین نه ماه 

    نه ماه به مرگشان نزدیک می‌شوند . 

    پس تنها نیستی . 

     

    کیف کردی از انرژی مثبتی که مفت و مجانی در اختیارتان گذاشتم . 

    پاسخ:
    نه کیف نکردم، خیلی متن بیخودی بود.

    سلام

    خوشحالم که دوباره ستاره اینجا رو روشن می‌بینم :)

     

    + بنظرم ریسک پذیری بالایی می‌خواد که همه‌ی اون چیزهایی که آجر آجر روی هم گذاشتی حتی با تلخی رو، خراب کنی و از صفر شروع کنی... ولی بعضی‌ها خوب بلدن چطور از بار فشار این ریسک خودشون رو رها کنن... شاید اگر من هم جای تو بودم فرصت دوباره بهش می‌دادم...🌹

    پاسخ:
    سلام ممنونم :)
    دقیقا دقیقا :) مسئولیت و هزینه‌هایی داره که به راحتی نمیشه به عبور ازش فکر کرد 

  • سایه های بیداری
  • می‌دونم .

    ولی به قول مولانا : 

    گنجها همواره در ویرانه هاست . 

     

    تلخها نیز در حقایق . 

     

    در هر حال موفق باشید . 

    همینکه این همه سال چیزی که علاقه نداشتید رو تحمل کردید خیلیه! منم متاسفانه به روانشناسی اصلا علاقه ندارم و واحد‌های مرتبط باهاش رو با اکراه گذروندم.

    پاسخ:
    علاقه داشتم، استعدادی هم، فقط تجربه های بد بسیاری دارم که این ذوق و علاقه رو کور کرد. 
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">