آزمونگر اتاق شماره ۳
چهارشنبه اولین روز کاری ام به عنوان آزمونگر غربالگری تحصیلی بود. بچه های ۶-۷ ساله بعد از سنجش شنوایی و بینایی پیشم می آمدند تا ازشان تست بگیرم و ببینم که آیا نیاز به ارجاع تخصصی دارند یا نه. قبل از اینکه اولین مراجعم در بزند و بیاید تو، کمی استرس داشتم :) مخصوصا که چند تا از وسایل مربوط به تستم توی کیف مربوطش نبود و هر چه زنگ می زدم اداره آموزش پرورش استثنایی که برایم یک پک دیگر بفرستند، قبول نمی کردند. آخر سر مسئولش گفت که چه طور وسیله ها را جایگزین کنم و من با قلبی که تند تند می زد، منتظر شدم اولین جوجه به همراه مادرش وارد اتاقم شود. همین که اولین تست را شروع کردم به کل اضطراب و استرس و همه چی از یادم رفت :) شدم یک سایهی مسلط که حواسش به همه چیز هست :) و وقتی تایم مرکز تمام شده بود اصلا نفهمیدم ۴-۵ ساعت چطور گذشت!
ارتباط با بچه ها و تجربه سر و کله زدن با انواع مختلفشان را دوست دارم. مثلا یکی از مراجعینم اضطراب جدایی داشت، یکی دیگر نیاز به ارجاع تخصصی هوش داشت، یکی دیگر به طرز بامزه ای مردانگی اش را جلویم بروز میداد و موقع جمع کردن وسیله ها با لحن جدیای می گفت :«تو جمع نکن خسته میشی، بسپار به من»!
خلاصه که اینطور :)
- ۰۱/۰۵/۱۶
*******😍😍😍 بترکونییی ایشالا 😍😍❤️ چقد خوشحال شدم اقا🥺😍