قدرت نامگذاری پست ها را از دست داده ام.
نمیدانم این خاصیت جوانی و ۲۲ سالگی ست که بعضی فشار ها و تعارض ها سریع تبدیل به اشک می شوند و زود صورتم را پر می کنند؟ یا یک ویژگی در من است که باید اصلاحش کنم؟ اصلا گریه خیلی اتفاق عجیبی ست. تو ناراحتی و تحت فشار و دل و دماغ نداری و یکهو مغزت فرمان می دهد که از چشمانت آب بریزد بیرون و بینی ات واشر آب را باز کند! نمی دانم می فهمید چه می گویم یا نه. چه طور چنین فرایندی می تواند باعث تسکین شود؟ باید راجع بهش سرچ کنم. گریه کردن برای من راهی برای تخلیه هیجانات منفی و آسیب زاست. اکثر مواقع بعد از گریه کردن آرام می شوم و منطقی. بر می گردم به پوسته همان دختر نسبتا عاقل که مشکلات را صرفا مسئله می دید و به دنبال راه حل بود. [البته نه همیشه!] گریه کردن را نه عیب می بینم، نه لوس بودن می نامم. کم دیده ام مادرم گریه کند.خیلی خیلی کم. تازه گریه هایش هم یواش و آرام است. اصلا هق هق و اینها ندارد. مراسم گریه کردن را با چند قطره اشک و یک دستمال کاغذی به پایان می رساند ولی من اگر روی دور گریه بیفتم، تا دلتان بخواهد هق هق می کنم و بغض ها هنوز تمام نشده، نو می شوند. یعنی اگر خدا به من عمر بدهد و همین مادرم شوم مثل او خواهم بود؟ بی شک با هر چالش و هر فراز و نشیب زندگی ظرف وجودی ام بزرگ تر و قدرت تحمل و عقلانیتم بیشتر خواهد شد ولی بیشتر از این نمیدانم. فعلا که این منم و احساساتم به چنین شکلی نمایان می شوند. چقدر الکی حرف زدم.
- ۰۱/۰۲/۲۵
از این به بعد موقع گریه میشینم به فرایند عجیب غریبش فکر میکنم تا آروم شم :)) ممنون سایه!
اابته برا منم اکثرا این تاثیر مثبتو داره