شما افسرده اید! نفر بعد.
در گروه روانشناسان موسسه مدت عضوم. هر چند وقت یکبار یک نفر یک کیس مطرح می کند و بقیه درباره اش نظر می دهند و دست آخر هم مسئول گروه نظرات را جمع بندی می کند و در قالب پیام نهایی ارائه می کند. اکثرشان دکترند و مدت هاست که مراجع می بینند. من اظهار نظری نمی کنم هنوز زیادی جوجه ام، فقط وقت هایی که حوصله داشته باشم نظراتشان را می خوانم تا چیزی از بینشان یاد بگیرم. چیزی هم یاد می گیرم؟ کمی تا قسمتی! ولی فهمیده ام که چقدر روانشناس ها مثل نقل و نبات شروع به زدن برچسب ها و تشخیص گذاری ها می کنند! چقدر به راحتی شخص را درگیر دارو درمانی می کنند، چقدر همه چیز را ساده می انگارند! جایی در کتاب روانشناسی فیرس و البته در صحبتی که با آقای همسایه داشتم، خواندم که یکی از فواید تشخیص این است که کار را برای آدم ها راحت می کند! کاری ندارد اگر ملاک های DSM را بگذاری جلویت و دانه دانه به آدم ها برچسب بزنی. چند وقتی ست خلق اش پایین است؟ خواب و تغذیه اش بهم خورده؟ ارتباطات اجتماعی اش مختل شده؟ بینگو! او افسرده است! نه من این مدل برچسب زدن را قبول ندارم. یکبار داشتم با خانم صاد درباره روانشناس های دیگر و اساتید صحبت می کردم و او گفت که بعضی از استاد های بزرگ حتی آسیب شناسی را قبول ندارند. آن روز حرفش را تایید کردم بدون اینکه بفهمم دقیقا یعنی چی. و حالا خودم در مرز بی اعتقادی به آسیب شناسی ایستاده ام. نقطه شروعش وقتی بود که تابستان 1400 شروع کردم از روی کتاب کاپلان، بخش مربوط به اسکیزوفرنی را خواندم. هر چقدر جلوتر می رفتم به نظرم تباه تر می آمد. به نظر من واقعیت این است که انسان هنوز در اول وصف اختلالات روانی مانده و صد البته دیدگاه DSM نسبت به "انسان" چنین چیزی را می طلبد. یک آدم سالم ولی بی حوصله را در نظر بگیرید که یکهو برچسب "افسرده" را با خود حمل کند. انگار تازه بعد از گرفتن این تشخیص سیر تباهی اش بیشتر می شود! انگار تازه به سمت افسرده "شدن!" می رود. آدم ها دوست دارند دسته بندی کنند و حتی در درسته بندی قرار بگیرند!! اگر دقت کرده باشید بعضی آدم ها دوست دارند که "فوبیا" داشته باشند و مدام از آن برای آدم های مختلف بگویند. دوست دارند که موود پایینی از خود نشان دهند و همه بفهمند که آنها تشخیص افسردگی گرفته اند.
به نظر من اکثر تشخیص ها در بهترین حالت ساده انگاری ست. البته نمی توان کلا آسیب شناسی را بیخیال شد. این پست، پست بسیار غیر دقیقی بود و راستش نمی دانم بعد ها خودم اگر بخواهم مراجع ببینم دقیقا چه کار خواهم کرد.
- ۰۱/۰۲/۰۹
من همیشه دوستانم که دچار مشکلات اینچنینی بودند رو به مشاور ارجاع میدادم اما بعد از مدتی تصمیم گرفتم بابت مشکلات خودم به مشاور مراجعه کنم ببینم نظرش چیه . بعد از چند جلسه به این جمع بندی رسیدم مشکلات روحی و روانی رو با نسخه های خشک و یک خطی روانشناسی نمیشه درمان کرد . حتی تسکین هم نمیشه داد . البته این رو نمیخوام به همه تعمیم بدم اما ... .
تجربه شخصی خودم اما ادبیات درمانی بود . خواندن از کسانی که درد رو نه از کتاب های صرفا تئوری ، بلکه با پوست و گوشتشون لمس کردند و چشیدن و در نهایت روایت کردن .