پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

بلند شو دختر!

يكشنبه, ۸ اسفند ۱۴۰۰، ۰۳:۴۱ ق.ظ

از صبح ضعف دارم و پاهایم انگار تو خالی شده. می روم می نشینم کنار گلدان نرگس و داوودی و چند بار عمیق نفس می کشم و می گذارم امید در قلبم جرقه بزند. می خواهم بروم فصل 6 کودکان استثنایی را تمام کنم ولی ضعف درونی ام نمی گذارد درس بخوانم. خوابم بدجوری بهم ریخته. به همه آن هورمون هایی فکر می کنم که باید طبق ساعت بیولوژیکی بدنم هنگام تاریکی وقتی که خوابم ترشح شوند و من با بهم زدن برنامه شان نمی گذارم که کارشان را درست انجام دهند. کابینت دارو را می گردم مگر پودر منیزیم بتواند عامل رفع کننده ضعف عمومی بدنم باشد. با هر قلپ از مایع نارنجی رنگ منیزیم، امیدوار می شوم که در این شاسه ها علاوه بر منیزیم، مقادیر قابل توجهی پودر تنظیم خواب، ماده اشتها آور و عصاره انرژی و اراده وجود داشته باشد و تا فردا تاثیرشان را بگذارند تا با انرژی بیشتری هوای پر شده از عطر نرگس را نفس بکشم. من از اینکه دختر کوچک و ضعیف و کم جان داستان باشم فراری ام.

  • ۰۰/۱۲/۰۸
  • سایه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">