بلند شو دختر!
از صبح ضعف دارم و پاهایم انگار تو خالی شده. می روم می نشینم کنار گلدان نرگس و داوودی و چند بار عمیق نفس می کشم و می گذارم امید در قلبم جرقه بزند. می خواهم بروم فصل 6 کودکان استثنایی را تمام کنم ولی ضعف درونی ام نمی گذارد درس بخوانم. خوابم بدجوری بهم ریخته. به همه آن هورمون هایی فکر می کنم که باید طبق ساعت بیولوژیکی بدنم هنگام تاریکی وقتی که خوابم ترشح شوند و من با بهم زدن برنامه شان نمی گذارم که کارشان را درست انجام دهند. کابینت دارو را می گردم مگر پودر منیزیم بتواند عامل رفع کننده ضعف عمومی بدنم باشد. با هر قلپ از مایع نارنجی رنگ منیزیم، امیدوار می شوم که در این شاسه ها علاوه بر منیزیم، مقادیر قابل توجهی پودر تنظیم خواب، ماده اشتها آور و عصاره انرژی و اراده وجود داشته باشد و تا فردا تاثیرشان را بگذارند تا با انرژی بیشتری هوای پر شده از عطر نرگس را نفس بکشم. من از اینکه دختر کوچک و ضعیف و کم جان داستان باشم فراری ام.
- ۰۰/۱۲/۰۸