پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

درس‌های زندگی: این قسمت خاله سین

يكشنبه, ۲۸ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۳۴ ق.ظ

خاله سین ۴ ماه است که باردار است. صبح ها ساعت ۶ صبح هنگام بیداری حالت تهوع بر او مسلط میشود تا حدود های ظهر. قرص ضد تهوع هم خیلی ظاهراً برایش کارساز نیست. به قد و قواره حالت تهوع نمی آید که آنقدر ها هم اذیت کننده باشد ولی واقعا کلافه کننده است. پارسال، قرصی می‌خوردم که عوارض جانبی اش حالت تهوع صبحگاهی بود. هر روز صبح با حال زار روی مبل های خانه دراز می‌کشیدم و منتظر می‌شدم فقط تمام شود. من فقط حالت تهوع داشتم و باید تحمل می‌کردم و چاره ای نبود ولی تمام آن روز ها به این فکر می‌کردم که اگر این یک چشمه کوچک از بارداری ست، آیا  -روزی اگر قسمت شد- از پس آن بر می‌آیم؟ ولی بعد خاله سین را می بینم که در اوج حالت تهوع و بی حالی، با ذوق کمدی که میخواهد برای جوجه بگیرد را نشانم می‌دهد، لباس هایش را انتخاب می‌کند و برای آینده‌اش برنامه می‌ریزد. «مادرانگی» ! اعجازی که دست کم‌اش می‌گرفتم!

  • ۰۰/۰۹/۲۸
  • سایه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">