پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

اذا حَسَد

يكشنبه, ۲۸ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۱۸ ق.ظ

شروع به حسودی کرده بودم. حسودی به هم‌اتاقی هایت که الان تو را می دیدند، حسودی به صفحه لپ تاپ که خیره خیره نگاهش می‌کردی، حسودی به هم کلاسی ها وقتی صدایت را هنگام ارائه می شنیدند. منِ دل‌تنگ نَشو، حال بی اندازه حسود شده بود و به تک تک لحظات با تو بودن چنگ می‌زد و مرورشان می‌کرد چنان تشنه‌ای که آب دریا می‌خورد. هر لحظه در آرزوی رفع عطش، تشنه تر، دلتنگ تر.

شروع به حسودی کرده بودم، به قطرات باران که روی موهایت می چکید. به پیرهنت که تو را در بر گرفته بود، حتی به موس! که در تماس دائمی دستانت قرار داشت. منِ آرام، حال طوفان‌ ای شده بودم که داشت شهرِ تمام آرامش ها را در می نَوردید و از آن هیچ چاره ای نبود. شده بودم کویری خشک و بی آب در حسرت یک جرعه کوچک آب. شده بودم گیاهی فسرده در جست و جوی باریکه‌ای نور. شده بودم گنجشکی گم شده و لرزان به دنبال خانه‌اش.

یاد آن شب ها افتاده بودم که با تا نیمه های شب بیدار می ماندم. یاد آن شب ها که قلب کوچکم ترانه فروغ را زمزمه می‌کرد: «شاید نبوده قدرت آنم که در سکوت/ احساس قلب کوچک خود را نهان کنم!/ بگذار تا ترانه من رازگو شود/ بگذار آنچه را که نهفتم عیان کنم...» قلب من، دستاویزی جز کلمات فیلتر شده برای این راز کوچک ولی در حال رشد نداشت. مجبور بود که حسرت بخورد و حسود شود. به جز حسرت هیچ حاصلی از تو نبود. منِ حسود بودم و تو بودی و فقط تعدادی کلمه روی صفحه سفید و قلبی که چند کیلومتر آن ور تر بدون اطلاع تو می‌تپید ...

  • ۰۰/۰۹/۲۸
  • سایه

نظرات (۴)

ای خدااااااااااااااااا

چشم قلبی شدم براتون

پاسخ:
قلب قلب
ولی این حکایت همون متن های قبل تاهله، مثه هموناست در واقع :]
  • صابر اکبری خضری
  • عجب متن درجه یکی بود، درود بر شما

    پاسخ:
    سلامت باشید ممنون :)

    من نمی دونم دقیقا باید چطوری واکنش نشون بدم ولی خواستم بگم هستم و این طوریام نیست که فقط شوخی بی نمک بریزیم تو کامنتا، آرزوی خوشبختی کردنم بلدیم. 🚶‍♀️ ایشالله همیشه خیر باشه سمت تون و اینا. :)

    پاسخ:
    شما کامنت نمک هم بذاری ما دوست داریم خانم ترنج :)
    ممنونتم :) ان شاء الله خیر قسمت همه باشه ما هم روش.

    آه قلبم! *___*

    چه خوب بود سایه بانو. 

    پاسخ:
    ممنونتم خانم میم عزیزم *___*
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">