پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

چشمه‌های خشکیده

يكشنبه, ۲۸ آذر ۱۴۰۰، ۰۱:۵۶ ق.ظ

هر وقت سعی کرده ام که کلمات را به زور روی صفحه ی سفید بیاورم، مقاومت کرده اند و بدتر در سوراخ سمبه های مغزم پنهان شده اند. نوشتن زوری نمی شود. بار ها به تجربه این را فهمیده ام. از همان زمان که معلم انشا و نگارش می گفت درباره ی فلان چیز بنویسید و من می توانستم درباره همه چیز کلمات را پشت هم تند تند ردیف کنم جز همان فلان چیز.

الان هم روی دور ننوشتن افتاده ام. البته راستش را بخواهید خیلی هم بی دلیل نیست. یکی از علت هایش این است که دچار خودسانسوری شده ام. می‌خواهم بنویسم ولی عواملی مرا از نوشتن منع می‌کنند. می‌ترسم اینجا را تبدیل به بنگاه و فضای ازدواجی کنم. تا می آیم یک چیز بگویم زود شمشیر را غلاف می کنم. وقتم هم محدود شده. حساب کردیم و دیدیم که تنها در صورتی می‌رسم یک‌جوری کنکور ارشد را جمع و جور کنم که از روی خلاصه ها بخوانم. چیزی به کنکور نمانده و حجم منبع ها بسیار است. حرف هایم هم تکراری شده. افتاده روی دور باطل: «مدرسه را نمی‌خواهم، کنکور ارشد سخت است، از اینکه توی وبلاگ نمی نویسم شرمنده ام» و مدام همین را تکرار می کنم. نه که اتفاق جدیدی نیفتاده باشد، فقط نمی‌دانم چرا قلمم یاری نمی کند. من که این یکی دو هفته به حال خودش رهایش کرده بودم. پس چرا محل‌ام نمی‌گذارد؟ تق تق! آهای! هیچ کسی نیست که در را به روی کلمات من باز کند؟

  • ۰۰/۰۹/۲۸
  • سایه

نظرات (۳)

۱- آخ گفتین

۲- بنگاه ازدواجی نمیدونم چطور میشه. اما مطالب ازدواجی چشونه مگه. قبل این هم عاشقانه مینوشتین. نمی‌نوشتین؟ برای دنبال کننده‌ها چه فرقی داره پست‌ها دارای مخاطب خاص باشه یا بدون مخاطب خاص؟ بعدهم اگه منظور خاطرات و تجربیات ازدواجیه که اتفاقا مفیده و اینها

۳- انشالله موفق باشین تو کنکور :`)

۴- جدی‌ها تقریبا همین‌هاست محتوا همش😅 ولی جالبش اینجاست اونقدر جذاب و زیبا مینویسین که اصلا حس تکراری بودن به ادم نمیده حتی ذره‌ای

 

پاسخ:
۱- :)
۲- به به اتفاقا یک نفر دیگه هم اینو بهم گفته بود :) چرا حقیقتا. پس آماده‌ی پستای عاشقانه اینجانب باشین :)
۳- ممنونتم میخک جان :]
۴- لطف داری واقعا، ایشالا با محتواهای جدید و به روز در خدمت شما هستیم :]
  • صابر اکبری خضری
  • به قول گفتنی گاهی بساط عشق بی مقدمه هم جور می شود، گاهی به صد مقدمه ناجور می شود، گاهی هم یک جورهایی می شود که یک مقدار ناجور می شود!

    پاسخ:
    ایشالا بساط نوشتن ما هم جور بشه، ناجور نشه :))

    یه چیزی بگم؟

    احساس میکنم شاید بخاطر حس بدی که نسبت به نوشتن ازدواجی داشتی از قبل دوست نداری به عاشقانه‌نویسی تو وبلاگت ادامه بدی

    اما بنویس عزیزم

    الان بیشتر از هر زمان دیگه ای وقتشه که بنویسی

    تو " پناه " بنویس

    هم برای اینکه حال و احوال و مدلِ عاشقیِ این دورانت یادت نره

    هم برای اینکه مخاطبت از شانست اهل وبلاگه و نوشته هات رو میخونه و حتی کامنت میده و این خیییییییییییلی نکته مثبت و خوبیه

    خیییلی از زوجها هستن که بعداز سااااالها، هنوز هم روشون نمیشه برای هم نامه بنویسن یا از احوالاتشون بگن

    خلاصه که غنیمت شمر این را❤

     

    +ببخشید اگه دخالت کردم

    خواستم فقط حس خودم رو خواهرانه بگم :)

    پاسخ:
    آره دقیقا یه قسمتیش اونه، یه قسمتیش هم حس می‌کنم نکنه دل کسی بلرزه، یا کلا نکنه کار اشتباهی باشه. خیلی درگیر بودم خلاصه :) ولی خب دیدم اونقدر ها هم سختگیری لازم نیست :)
    آره اینکه مخاطب پستها خودشون اهل وبلاگ و اینان که حقیقتا لطف خداست، اصلا داستان از همینجا رقم خورد و شروع شد =]]]

    خوب کردی خوشحالم کردی اومدی، بیشتر بیا بابا :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">