حریفا! میزبانا!
چرا انقدر شعر «زمستان» اخوان ثالث با فضای حرم قرابت دارد؟ چه امروز صبح و چه امشب، در حال نگاه به ضریح همهاش را خواندم! البته شب واقعا هم هوا سرد بود. خیلی سرد! و درست است که با سرما مشکلاتی شخصی دارم، اما هنگامی که در حرم باشم با سرما هم در صلحم. از قصد به جای فضا های سرپوشیده مینشینم توی صحن روبهروی ضریح، دست های یخ زده ام را زیر چادر پنهان میکنم و از زیر ماسک زمزمه میکنم:
«منم من، میهمان هر شبت، لولیوش مغموم! منم من، سنگ تیپا خورده رنجور، منم دشنام پست آفرینش نغمه ناجور! نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم! بیا بگشای در بگشای! دلتنگم! حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج میلرزد ... تگرگی نیست، مرگی نیست، صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است! من امشب آمدستم وام بگزارم، حسابت را کنار جام بگذارم، چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد! ...»
- ۰۰/۰۷/۱۸
در کفه دو دستم،
امشب دو جام بگذار
ای ساقی سبک دست!
سنگ تمام بگذار...
از محمد قهرمان دوست دیرین اخوان