پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

حریفا! میزبانا!

يكشنبه, ۱۸ مهر ۱۴۰۰، ۰۱:۲۳ ق.ظ

چرا انقدر شعر «زمستان» اخوان ثالث با فضای حرم قرابت دارد؟ چه امروز صبح و چه امشب، در حال نگاه به ضریح همه‌اش را خواندم! البته شب واقعا هم هوا سرد بود. خیلی سرد! و درست است که با سرما مشکلاتی شخصی دارم، اما هنگامی که در حرم باشم با سرما هم در صلحم. از قصد به جای فضا های سرپوشیده می‌نشینم توی صحن رو‌به‌روی ضریح، دست های یخ زده ام را زیر چادر پنهان ‌می‌کنم و از زیر ماسک زمزمه می‌کنم:

«منم من، میهمان هر شبت، لولی‌وش مغموم! منم من، سنگ تیپا خورده رنجور، منم دشنام پست آفرینش نغمه‌ ناجور! نه از رومم، نه از زنگم، همان بی‌رنگ بی‌رنگم! بیا بگشای در بگشای! دلتنگم! حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می‌لرزد ... تگرگی نیست، مرگی نیست، صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است! من امشب آمدستم وام بگزارم، حسابت را کنار جام بگذارم، چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد! ...»

  • ۰۰/۰۷/۱۸
  • سایه

نظرات (۴)

  • صابر اکبری خضری
  • در کفه دو دستم،

    امشب دو جام بگذار

    ای ساقی سبک دست!

    سنگ تمام بگذار...

     

    از محمد قهرمان دوست دیرین اخوان

    پاسخ:
    دیگه مگر از دهان [و دست!] ساقی مددی رسد وگرنه ...

    عَه تاحالا ازین زاویه به این شعر نگا نکرده بودم! 

    پاسخ:
    منم یهو به ذهنم اومد :)

    همچنان التماس دعا :))

    پاسخ:
    همچنان محتاجیم :))

    از جناب صائب:

    در زمستان باغ اگر از برگ عریان می شود

    برگ عیش خلق افزون در زمستان می شود...

    پاسخ:
    البته من برگ عیشم فقط تو حرمه که زمستون هم افزون میشه :)
    ولی حق :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">