Me vs me
راستش من نمیخواهم فارغالتحصیل شوم. نمیخواهم کارت دانشجوییام را تحویل دهم. نمیخواهم عنوان دانشآموخته را به دوش بکشم. من دوست دارم هنوز هم در راهروهای مثل بیمارستان و بی روحِ دانشکده مان قدم بزنم. این تصمیم خودم است که برای ارشد اینجا نمانم. و هنوز هم سر تصمیمم هستم اما من عاشق دانشگاهم هستم. عاشق آن وقت هایی که میروم کتابخانه و بعد وسط های روز زیر درخت بزرگ روبهروی مرکز نیکوکاری های مسجد مینشینم، با گربه ها دوست میشوم و ناهار میخورم.
چند روز پیش به مشاوری که با او در ارتباطم کمی توضیح دادم که واقعا شرایطم تنها چیزی که نمیطلبد درس خواندن به طور سنگین است. حالا سنگین که میگویم ۷-۸ ساعت منظور است اما همان هم واقعا زیاد است. گفت کنکور بهداشت رقابت شدیدی دارد. از رتبهی ۱۵ به بعد باید فاتحه قبولی را خواند. مگر در خوزستان و استان های دیگر. ظرفیت ها هم خیلی کم است و این کار مرا خیلی سخت میکند. گفت که با توجه به شناختی که از من دارد - با توجه به درصد زبانم، با توجه به سوالهایم، خلاصهی کاپلانم و مطالعهام - میداند که من تواناییاش را دارم. اگر نگویید مغرورم، باید بگویم فکر نمیکنم کنکور مسئله اصلی من باشد. من اینجا با مشتی رقیب طرف نیستم. من با خودم طرفم! من با خود کنکور کارشناسیام طرفم که نان ریاضی و اقتصادش را خورد و رتبهاش خوب شد وگرنه به اندازهی کافی تلاش نکرد. من با خود درسنخوانی طرفم که عادت کرده بدون اینکه پوستش کنده شود به بعضی چیز ها برسد. امیدوارم به زودی با هم روی تشک مبارزه برویم و من پیروز شوم! منی که دوست دارد شب که چشمهایش را میبندد به خودش بگوید هر چه از دستم بر میآمد را انجام دادم، نه منی که چشمهایش بسته میشوند در حالی که زیر لب میگوید: «چقدر وقتم تلف شد. ایشالا از فردا ...»
- ۰۰/۰۷/۱۲
به نظرم تلاش یه بخش خاصی از رسیدنه، بخش بزرگترش مربوط به توانایی ذاتی ای هست که آدم داره و خب وقتی توانایی خوبی داشته باشی برای رسیدن تلاش کمتر هم نتیجه میده