«کراش» های خود را به زمین نهاده و راحت و آسوده به زندگی ادامه دهید.
قسمتی از ما را افراد و چیز هایی که دوستشان داریم تشکیل میدهند. مثلا من که خیلی خورشت کرفس و انبه و فالوده و بستنی دوست دارم، قسمتی از وجودم را اینها تشکیل میدهند و اگر میبینید گاها خیلی متعالی هستم قسمتیش بخاطر وجود همین علایق - به علاوه آب هندوانه و آب طالبی - ست. البته سهم بیشتر این ماجرا، نصیب «افرادی» میشود که دوستشان داریم. قسمت زیادی از ما را عزیزانمان تشکیل میدهند! خانم فاخته در بیوی تلگرامش نوشته «من تو باشم، تو پای تا سر تو!» یک همچین چیزی منظور من است. چیزی شبیه همان که در احادیث دینمان هم میخوانیم: «المر ء مع من احب! انسان با همان کسی [و به گمان من چیزی، گروهی، عقیده ای] که دوستش دارد محشور می شود!»
یکی از دلایلی که با چیزی به اسم «کراش» از بیخ و بن مخالفم همین است. «کراش» یک علاقه سطحی و بدون هیچگونه شناخت و ساده ست که صرفا بخاطر ظاهر یا دیدن یک بخش کوچک از یک نفر اتفاق افتاده. اکثرا هدفی جدی پشتش نیست و مفهوم «انسان یک قلب دارد و در آن قلب دو محبوب جا نمیشود» را کلا له میکند و آدم ها مثل نقل و نبات روی ده بیست نفر «کراش» میزنند :) «کراش» به عشق متعالی زبان درازی میکند و خیلی حوصله صبر برای معشوق را هم ندارد! «کراش» نمیتواند یونس و دریا باشد، نمیتواند حیدر و مرضیه باشد، نمیتواند رویای نیمه شب باشد، نمیتواند بوی فصل چیدن بابونه ها را بدهد [البته اینها هم آنقدر عشق متعالی نیستند ولی در مقام قیاس میتوانم ازشان نام ببرم!] کراش اصلا عشق نیست که معشوقی داشته باشد! دوست داشتن نیست که محبوبی داشته باشد. کراش، کراش است. سطحی، کم عمق، سریع، در لحظه و هوسناک.
من در مکالماتم تقریبا هیچ وقت از این کلمه استفاده نمیکنم. خیلی هم روی این ماجرا وسواس نشان میدهم. قسمتی از من را آدم هایی که دوست دارم تشکیل میدهند و من نمیخواهم آن قسمت وجودم، کم عمق و سطحی و متعلق به تمام پسر های مثلا خوش قیافه شهر باشد! احساسات هر کس در یک شیشه ظریف و شکننده در قلبش پنهان است. حرف آخرم این است: خواهشمندم برای هر اکانت اینستا و فلان کس توی گروه دانشگاه و بیسار همکلاسی این احساسات را خرج نکنید. شما ارزشمند از این حرف هایید. خیلی ارزشمند تر!
پ.ن۱: یکبار خیلی قبل تر ها محکم به مادرم گفتم: مامان! مطمئن باشید من آدم های نُخاله رو دوست نخواهم داشت! :)) با چه اعتماد به نفسی این حرف را زدم؟ :)
پ.ن۲: موقع نوشتن این سطور، واقعا هیچ بزرگواری به ذهنم نیامد که خدایی نکرده بخواهم تیکه ای چیزی به او بیندازم. حداقل کسی که اینجا را بخواند به ذهنم نیامد. این متن، اعتقاد من است. اگر با آن مخالفید، مخالفت شما محترم.
پ.ن۳: تنها باری که از کراش حرف زدم، در این پست بود :)) که میبینید کلا چقدر بچگانه و ساده ست.
پ.ن۴: چقدر امروز فاز پست های نکته دار و آموزشی به خودم گرفته ام. واقعا که هر لحظه در این وبلاگ یک درس بزرگ است :) کلا سر هر چه شلوغ تر و کار هر چه بیشتر، نُطق نوشتن باز تر و چشمهی کلمات جوشان تر! البته این پست را میخواستم هزاران هزار سال پیش بنویسم. قرعه به نام امروز افتاد.
- ۰۰/۰۷/۰۲
من هنوزم رو شخصیتهای کارتونی کراش میزنم :`)
میشه این یکی رو نذاریم کنار؟