پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

شرحی مختصر + اتمام حجت با محبوب.

چهارشنبه, ۳۱ شهریور ۱۴۰۰، ۱۲:۴۹ ق.ظ
شکرخدا امشب اصلا از آن شب هایی نیست که حس کنم یک ساعت اضافی هم به شب اضافه شده و پدرم در بیاید! امشب شب آرام و خوبی‌ست. بدون دلتنگی. بدون بی‌قراری. در کنار همه‌ی این موجودات - مجید گربه، اسب مادر باردار، بچه‌ی اولش، یک بچه اسب دورنگ، سه شتر خیلی بزرگ و بامزه و هزاران هزار حیوان دیگر - حالم خیلی خوب است. تازه برای بار دوم خودم موتور سوار شدم که این بار بدون کمک برادرم بود و خودم بودم و خودم! فلذا محبوبم! راستش را بخواهید من شما را برای رانندگی‌تان می‌خواستم. الان که خودم یاد گرفتم موتور برقی برانم، همان جایی که بودید باشید و برای خودتان محبوب دیگری دست و پا کنید. من از پس خودم بر می‌آیم. (البته اگر میتوانید جای من درس بخوانید و با چشم هایتان اطلاعات را به من منتقل کنید بیابید بالاخره یک فکری می‌کنیم)
با احترام و عشق و محبتِ همیشگی [از زمانی که ابد چشم شما را پیش از ازل می‌آفرید تا همین الان]
تاج سرتان، سایه.
  • ۰۰/۰۶/۳۱
  • سایه

نظرات (۵)

چه زود از اقای طالبی دل کندی! 

پاسخ:
دنیا همینه فاخته جون. روزی با آقای طالبی و روزی بی آقای طالبی.

کجایین ؟ :))) رفتین سفر کجا ؟

پاسخ:
سفر نیستیم، باغ یکی از اقوامه :))

نگووو. هرروز با اقای طالبی

پاسخ:
فعلا که بزرگوار معلوم نیست کجا تشریف دارن

#نه به استفاده‌ی ابزاری از محبوب :/

پاسخ:
خدا شاهده اومدم آخر پستم همین هشتگو بزنم

داره دنبالت میگرده:'') هنو پیدات نکرده، تقصیر خودش نیست

پاسخ:
خدا هم همرو به راه راست هدایت کنه =}
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">