شرحی مختصر + اتمام حجت با محبوب.
چهارشنبه, ۳۱ شهریور ۱۴۰۰، ۱۲:۴۹ ق.ظ
شکرخدا امشب اصلا از آن شب هایی نیست که حس کنم یک ساعت اضافی هم به شب اضافه شده و پدرم در بیاید! امشب شب آرام و خوبیست. بدون دلتنگی. بدون بیقراری. در کنار همهی این موجودات - مجید گربه، اسب مادر باردار، بچهی اولش، یک بچه اسب دورنگ، سه شتر خیلی بزرگ و بامزه و هزاران هزار حیوان دیگر - حالم خیلی خوب است. تازه برای بار دوم خودم موتور سوار شدم که این بار بدون کمک برادرم بود و خودم بودم و خودم! فلذا محبوبم! راستش را بخواهید من شما را برای رانندگیتان میخواستم. الان که خودم یاد گرفتم موتور برقی برانم، همان جایی که بودید باشید و برای خودتان محبوب دیگری دست و پا کنید. من از پس خودم بر میآیم. (البته اگر میتوانید جای من درس بخوانید و با چشم هایتان اطلاعات را به من منتقل کنید بیابید بالاخره یک فکری میکنیم)
با احترام و عشق و محبتِ همیشگی [از زمانی که ابد چشم شما را پیش از ازل میآفرید تا همین الان]
تاج سرتان، سایه.
- ۰۰/۰۶/۳۱
چه زود از اقای طالبی دل کندی!