همان همیشگی. 1 تا 5.
1. دو سه روز پیش که پست گذاشتم و گفتم که در کنار اسب ها و گربه ها و حیوانات دیگر بودم، فکر نمیکردم بخواهم امشب را در کنارشان سپری کنم! ولی خب الان در حالی که مجید - همان گربه ی مذکور - را در کنارم دارم، نشسته ام در هوای آزاد و تایپ میکنم. به طرز عجیبی با اینکه شب است و دلم باید بترکد، اما اصلا هیچیش نیست و اتفاقا حالش خیلی هم خوب است. البته جوجه را آخر پاییز - یعنی حدودا حوالی ساعت 1 نیمه شب - باید شمرد ولی خب عاطفه در راه است و متیو بوردگیم ها را هم آورده. فلذا فکر میکنم جوجه ها آخر پاییز هم همین تعدادی باشند که الان هستند. فردا پیش گوسفند ها و بز ها هم خواهم رفت. پیش آن اسب مشکی باردار هم همینطور. الان فکر کنم خوابند. شکمش را حتما از طرف همگی شما نوازش میکنم.
2. به خاطر دارید گفتم خودم تایم دوز دوم واکسن رزرو کردم که مثل خانوم ها بروم و معطل نشوم؟ اوه! امروز رفتم و با چنان صف طولانی ای مواجه شدم که وسط هایش برگشتم خانه! چون نه شارژ داشتم، نه وقت و نه توان ایستادن زیر آفتاب به مدت 3 ساعت. حوالی ساعت 10، گفتند که شاید ساعت 2 به شما واکسن برسد :) من هم بیخیال شدم چون وضعیت مرکز اورژانس افتضاح بود. افتضااااح! زیبا نیست؟
3. کارگاه امروز، نسبتا خوب بود. در قالب یک پست رمزدار حتما آنچه از آن یاد گرفتم و نقد ها و نظراتم را مینویسم. همین که توانست مرا ساعت 7:30 صبح بیدار کند و تا 1 هم پای خودش بنشاند - البته آن وسط رفتم واکسن نزدم و برگشتم :) - یعنی چیز خوبی بوده.
4. امیدوارم آن روز هیچ وقت نیاید که بخواهم آسایش اهالی خانه و خانواده ام و مخصوصا فندق هایم را فدای وسایل ناچیز و بی ارزش خانه کنم. کودک باید بدود، بازی کند، لباس هایش کثیف شود و حتی مبل ها را خط خطی کند! مثل من کِرم مرطوب کننده را به جای جای تخت و پتو و فرش اتاق والدینش بمالد! البته واقعا این جوجه را باید آخر پاییز شمرد :) الان نمیشود :))
5. اگر بگویم انگیزه ام برای درس خواندن چیست مطمئنم به من میخندید :) البته گفتنی نیست! باید نشانتان بدهم، یک شیء است که روی میزم میگذارم. ولی واقعا چیز ساده و کوچک و عجیبی ست که فکر کنم هیچ کس در دنیا از آن حس درس خواندن نمیگیرد اما مگر همیشه باید شبیه مردم دنیا بود؟ من هر وقت نگاهش میکنم خنده ام میگیرد و دلم میخواهد کتابم را باز کنم :) از شنبه برنامه ی جدیدم شروع میشود و از همه شما اهالی بیان عذر خواهم چون میخواهم گزارش درسی ام را اینجا بنویسم :)) اگر گفتید جمله ی بعدی ام چیست؟ بله! عذرخواهم! ولی پشیمان نه :))
[نوشتن این گزارش های روزانه 1 تا 5 گاهی حس میکنم چقدر تباه است.]
- ۰۰/۰۶/۱۸
از این انگیزهها از کجا میشه گیر آورد؟ :`)