پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

چرا بچه ها را دوست دارم قسمت 1

پنجشنبه, ۱۸ شهریور ۱۴۰۰، ۱۲:۴۹ ق.ظ

من خیلی آدم ادبیاتی ای نیستم! شعر دوست دارم و می‌خوانم ولی در زمینه متون کهن و اینها ابدا سرچشمه ای ندارم. یک زیرگروه المپیادی دارم که عاشق ادبیات است. این مکالمه ی این دو روزمان بود و حقیقتا دیگر مثل آهو در گل مانده ام که جوابش را چطور بدهم :) آن قبلی را کلی تقلب کردم و از یک کتاب دیگر کمک گرفتم :) خداوکیلی "تعاقب استقصا" را نمی‌دانم :) در مورد پیام دومش واقعا می‌توانم بگویم زیرگروهکم! تو سطح بحث را بالا بردی :) خیلی بالاااا :)

و

  • ۰۰/۰۶/۱۸
  • سایه

نظرات (۲)

خیلی خوشحالم و اصلا حسودیم نمیشه

پاسخ:
:"")
شمام اونجا "معین" دارید فک کنم نه؟

عه شما معین این؟ نه فقط تو دوازدهم داریم :"")

دقیقا نقششون رو نمی دونم، اما فکر می کنم حضور کسی که سنش بهمون نزدیکتره واقعا لازمه. و لازمه که فقط یه نفر برای پنجاه و پنج تا دانش آموز نباشه -_-

پاسخ:
نه من که اونجا نیستم ولی یکی از دوستام اونجا "معین" بود. که اسمش برام جالب بود حقیقتا :)
اره خیلی موافقم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">