به خانم میم.
دوشنبه, ۱۵ شهریور ۱۴۰۰، ۰۸:۵۲ ب.ظ
راستش الان قلبم تند تند میزند. من دیشب خواب دیده بودم که نامهای به دستم میرسد ولی واقعا انتظار نداشتم از همه جا بی خبر یکهو با یک نامه مواجه شوم. چون من اصلا عادت به باور کردن معجزه ها ندارم. حتی دختر نشانه ها هم نیستم! حتی امروز آمدم به شوخی پست بگذارم :"تو کدوم صندوق پسته، نامه های بی جوابم؟" که بیخیالش شدم. ولی بعد از دیدن پست اینستاگرامت - خانم میم خیلی عزیزم! - حقیقتا قلبم به تپش درآمد.
هی کلمات را نوشتم و پاک کردم، هر چه میگفتم به نظر زیاده گویی و کلیشه ای میشد! داشتم از این می گفتم که چقدر خوشحالم وبلاگ باعث آشنایی ما شد و بعد هم دیدیم دوست های مشترک زیادی داریم! ولی پاک کردم. داشتم از این می نوشتم که چقدر مفتخرم که با مادر خانه ادبیات نوجوان دوستم ولی بک اسپیس را فشردم. آمدم حتی به بی ربط ترین شکل ممکن بنویسم حس می کنم چقدر تو و همسرت بهم می آیید و چه آشنایی عجیب و بامزه ای داشتید که باز هم دیدم بی ربط است و بیخیال شدم. حتی فکر نمیکردم به سبب مشغله هایت اینجا را بخوانی، چون کم می نوشتی و کم می نویسی البته :")
ممنونم میم زیبا. خیلی. خاک وبلاگت را بیشتر بتکان. ستاره خاکستری بالای پنلمان چه گناهی کرده که باید خاموش بماند؟ :")
- ۰۰/۰۶/۱۵
پست قبلی را دیدم خواستم بنویسم
عجب از وفای جانان که عنایتی نفرمود
نه به نامهای پیامی نه به خامهای سلامی
که با این پست معلوم شد خدا رو شکر نامه هم رسیده و خواب تعبیر شده :)