پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

وصله؟

جمعه, ۱۲ شهریور ۱۴۰۰، ۱۲:۴۴ ق.ظ

آمده ایم فرودگاه دنبال دایی. از پشت شیشه که منتظر بودیم، آدم ها دانه دانه می‌آمدند و با ذوق برای عزیز این‌ طرف شیشه ایستاده‌شان، دست تکان می‌دادند. راستش با لذت نگاه می‌کردم و حس می‌کردم خیلی لحظه با شکوهی ست. لحظه‌ی وصل انسان به انسانی دیگر. زیبا بود. آنقدر که می‌توانستم اشک بریزم. نمی‌دانم آن لحظه و آن جرقه ای که بین آدم ها می‌دیدم شاید قابل وصف توسط کلمات هم نباشد ...

پ.ن: هنوز هم منتظریم!

  • ۰۰/۰۶/۱۲
  • سایه

نظرات (۲)

ترسم چو باز گردی ..

پاسخ:
احسنت:))

و برعکسشم به همون اندازه تلخه. رفتن و دیدن رفتن یه عزیز خیلی سخته.

پاسخ:
آره واقعا. قبول دارم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">