پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

مکتب حَسَنی

سه شنبه, ۹ شهریور ۱۴۰۰، ۰۴:۴۳ ق.ظ

چرا با توجه به تجربه ام در سال پیش دانشگاهی فراموش کرده بودم که من اصلا آدم ِِتنها و در خانه درس خواندن نیستم؟ واقعا از خودم این چند وقت می‌پرسیدم دردم چیست که نمی‌توانم دو ساعت روی صندلی بنشینم و رشد و شخصیت و کاپلان عزیز را شروع کنم؟ که یاد پیش دانشگاهی افتادم که همین آش و همین کاسه بود :] من باید در حالی که آدم ها کنارم درس می‌خوانند و هوا هم در محیطم در جریان است، مطالعه کنم. (چون محیط بسته آدم را خفه می‌کند.)

فلذا از فردا پس فردا کوله به پشت، کتاب به بغل و خوراکی در دست، پیش به سوی یک جای خیلی نزدیک کتاب‌خانه طور 🙋🏻‍♀️

  • ۰۰/۰۶/۰۹
  • سایه

نظرات (۱)

  • صابر اکبری خضری
  • ایشالا از شنبه!

     

    چه قدر تدابیر امنیتی گذاشتید پدرمون در اومد

    پاسخ:
    ذکر هر جمعه شب من.


    عذرخواهم واقعا. اما "مجبورم، مجبور"
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">