ایشالا که خیره
«خیر» چیز عجیبی ست. ابتدا که آن را میشنوی تصور میکنی بهترین چیز دنیا رخ داده و «خیر» هم همراهش آمده است. فکر میکنی خب الان باید هر چه که میخواستی به دست آورده باشی و «خیر» را ملاقات کنی، ولی یکهو میبینی نه تنها خواسته ای به دست نیاوردی، بلکه مثلا دست و پایت هم قطع شده و خودت در بستر بیماری افتاده ای و هر چه که داشته ای را از تو گرفته اند و میگویند: «خیره ایشالا!»
خیر چیز واقعا عجیبی ست. به یک نفر که رتبه ی کنکورش شده ۱۰۰۰۰ میتوانی بگویی خیر است، به یک نفر که رتبه ی کنکورش ۱۰ شده هم! شاید به نظر ساده بیاید ولی مرا عمیقا به فکر فرو میبرد. طبیعتاً «خیر» بودن یک چیز باید آرام کننده باشد. این اطمینان را به دست میآوری که هر چه اتفاق افتاده بهترین چیز ها را نصیب تو میکند ولی گاهی خوب که به ته دلت نگاه میکنی میبینی داری گریه و زاری میکنی که نه من خیر نمیخواهم! من همان چیز شر و بد و گند و مزخرف و بوگندو و زشت خودم را میخواهم! همان چیزی که قرار است مرا بدبخت و بیچاره کند را میخواهم! و از فاز خودت در میمانی و میگویی واقعا وات د فاز یا سیدی؟ آدمیزاد جدا عجیب نیست؟
من به روز های پیشین که نگاه میکنم، به دو سال و نیم گذشته با تمام فراز و نشیب های بسیارش، با تمام حال های افتضاح و خوبش، میبینم که اوه! همه اش خیر بوده! همهاش درسی مهم و حیاتی به من آموخته و من ذره ذره آجر های وجودم را با آن درس ها و آن اتفاقات ِ «خیر» ساخته ام. با اینکه در برابر انفاق افتادنش بسیار اشک ریخته ام و کلی ناراحت شدم اما جای زخم ها کم کم مرا قوی تر کرد. به قدری که تبدیل به سایه ای شده ام که هفته ی پیش انقدر محکم حرف زد یا حتی هفته ی پیشش. تبدیل به سایه ای شدم که اگر چیزی را میخواست، پایش میایستاد و تا ته دنیا هم بخاطرش میرفت. و اگر آن اتفاق ها نبود، من این آدمی که الان هستم نبودم.
فلذا در هر لحظه از زندگی ام، منتظرم درسی جدید بیاموزم. منتظرم زندگی بزند در بال و پرم و کلی زخم و زیلی ام کند اما عوضش در مقابل خطرات بعدی واکسینه شوم. به قول چمران که «در همین مرحلهای که هستم احساس میکنم که تو - ای خدای بزرگ! - مانند راهبری خردمند مرا پند و اندرز میدهی، آیات مقدس خود را به من مینمایی و مرا عبرت میدهی!» البته نه که فکر کنید خیلی دارم ادای آدم های با ایمان را در میآورم. خود خدا میداند که چقدر بعضی موقع ها بندهی کولی ای میشوم و کولی بازی در میآورم. اما خب نوشتن آنچه که بر صفحهی افکارم میآید که عیب نیست، هست؟
این همه صغری و کبری چیدم که بگویم «خیر» واقعا چیز عجیبی ست. حتی میتوانم درباره اش بگویم که بدترین تجربههای زندگی ام خیر بوده! عجیب نیست؟ خلاصه که اینطور. واقعا اگر متنم پختگی و انسجام لازم را نداشت بر من ببخشایید. این کلمات کسی ست که در ۲۶ ساعت گذشته فقط یک ساعت خوابیده و الان هم پلک هایش دارد بسته میشود. غلط املایی با هر جمله ی نامفهومی در متنم بخاطر مختل شدن سیستم شناختی ام بر اثر کم خوابی ست. درست میشود. ان شاء الله که خیر است!!
- ۰۰/۰۶/۰۶
من فکر میکنم که ما این خیر رو ساختیم که اگر ناراحت شدیم بگیم.
اکثرا توی بلایا میگیم ایشالا خیره .. که به خودمون امید بدیم که حتما اگر رتبه ۱ کنکور رو میآوردیم شر و بدبختی بود و الان که شدیم ۴۰۰ هزار خیری توش هست.
رتبه ۱ هم که میشیم داستان تشویقه . میگن ایشالا خیره یعنی میری پزشکی و یا وکالت و یا مهندسی میخونی و خیر درست میکنی . در صورتی که هر دیوونهای میتونه شدیدا باهوش باشه و بره و مثلا مهندسی بخونه و بعد یک بمب بسازه و یا تهش یک پروفسور بشه و ویروس کرونا رو بسازه.
با این پست ارتباط نزدیکی برقرار کردم چون واقعا پرداختن به این ایشالا خیره برام جالب بود و هم عقیده بودم . کلا هر بلایی سرمون میاد باید بگیم خیره .. و نگاه کنیم که بقیه چطوری خیر نیستن و کلی اتفاقات خوب براشون میفته .. مثلا انگار جوانان در خارج خیر نیستن که در خوشبختی دارن زندگی میکنن .
میگم همش برای دلخوش کردنه که از فشار اون غم کم بشه