زندگی در قالب استعاره
نمیدانم این شجاعت و جسارت را از کجا آورده بودم. نمیدانم چه کسی آن حرف ها را در دهان من میگذاشت. من فقط آنها را ادا میکردم. آن دست های مشت شده و آن صورت محکم برای من بود؟ آن حرف ها واقعا از دهان من بیرون میآمدند که در کمال تعجب، موثر هم بودند؟ که طرف مقابلم را یا قانع میکردند و یا نهایتا به فکر فرو میبردند. نه که حالا بگویم خیلی آدم جسور و شجاعی شده ام. منظور من از جسارت و شجاعت، ایستادن پای هر چیزی ست که عقلم میگفت درست است! وگرنه آدم باید گاهی سرش را خم کند و هر چه شد را بپذیرد. اگر قرار باشد همیشه جنگجو باشد که میشود کله شق و لجباز و کم عقل! من قبلا این طور جنگیدن را بلد نبودم. به مرور ضرورتش را فهمیدم، یاد گرفتم و حالا - فعلا - سر جایم محکم ایستاده ام. هر چند آماج تیر ها و نیزه ها، ولی ایستاده ام. تنها چیزی که دعا میکنم این است که آن چه بابتش میجنگم چیز درست و حقی باشد …
پی.اس: صبا گفت قبلا این پست را نگذاشته بودی؟ خیلی آشنا به نظر میآید! دیدم شاید هم قبلا نوشته بودم، نمیدانم. به هر حال وقتی حال و اوضاع یکی باشد، نوشته ها هم از درون همان حال و اوضاع بیرون میآیند. تکرار مکررات.
- ۰۰/۰۵/۲۲
جسارتا پی.اس آخر متن مختصر چه کلمه ایه؟ پ.ن رو تا حالا دیدم که میشه پی نوشت یا پانویس