پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

زندگی در قالب استعاره

جمعه, ۲۲ مرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۲۸ ب.ظ

نمی‌دانم این شجاعت و جسارت را از کجا آورده بودم. نمی‌دانم چه کسی آن حرف ها را در دهان من می‌گذاشت. من فقط آنها را ادا می‌کردم. آن دست های مشت شده و آن صورت محکم برای من بود؟ آن حرف ها واقعا از دهان من بیرون می‌آمدند که در کمال تعجب، موثر هم بودند؟ که طرف مقابلم را یا قانع می‌کردند و یا نهایتا به فکر فرو می‌بردند. نه که حالا بگویم خیلی آدم جسور و شجاعی شده ام. منظور من از جسارت و شجاعت، ایستادن پای هر چیزی ست که عقلم می‌گفت درست است! وگرنه آدم باید گاهی سرش را خم کند و هر چه شد را بپذیرد. اگر قرار باشد همیشه جنگجو باشد که می‌شود کله شق و لجباز و کم عقل! من قبلا این طور جنگیدن را بلد نبودم. به مرور ضرورتش را فهمیدم، یاد گرفتم و حالا - فعلا - سر جایم محکم ایستاده ام. هر چند آماج تیر ها و نیزه ها، ولی ایستاده ام. تنها چیزی که دعا می‌کنم این است که آن چه بابتش می‌جنگم چیز درست و حقی باشد … 

پی.اس: صبا گفت قبلا این پست را نگذاشته بودی؟ خیلی آشنا به نظر می‌آید! دیدم شاید هم قبلا نوشته بودم، نمی‌دانم. به هر حال وقتی حال و اوضاع یکی باشد، نوشته ها هم از درون همان حال و اوضاع بیرون می‌آیند. تکرار مکررات.

  • ۰۰/۰۵/۲۲
  • سایه

نظرات (۱)

  • صابر اکبری خضری
  • جسارتا پی.اس آخر متن مختصر چه کلمه ایه؟ پ.ن رو تا حالا دیدم که میشه پی نوشت یا پانویس

    پاسخ:
    مخفف post-script و همون پی نوشت خودمون. خیلی سخت نیست به جاش بنویسم پ.ن. من فارسی رو پاس نداشتم و عذر خواهم جدا و واقعا. 
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">