همین یکبار، کمی عجله کنید ...
صاحب زمین و زمان و هر چه که هست! بدون شک غیبت شما به درازا کشیده و ما در منجلابی که برای خودمان ساخته ایم دست و پا میزنیم. برای خودم حقیقتا تاسف میخورم که در 21 سالگی حس میکنم هنوز راه های طولانیِ نرفته ای دارم برای اینکه بتوانم ادعا کنم که من هم باری از روی دوش شما برخواهم داشت. من در سختی بیدار شدن برای نماز صبح خودم مانده ام. امشب حقیقتا و بدون هیچ تعارفی برای خودم متاسف شدم و حس کردم چقدر برای شما بی مصرف ام. شما برای از بین بردن ظلم خواهید آمد و من هیچ غلطی نکرده ام، هیچ راهی را جلو جلو نرفته ام که بتوانم بگویم کمی مسیر را برای شما کوتاه تر کرده ام. من در روزمرگی ها و بی ایمانی خودم دست و پا میزنم. اما با همه ی این حرفها، میدانم پررو بازی ست ولی میشود زودتر بیایید؟ آقای من اوضاع خیلی بدی ست و هوای این جهان بدون شما ما را خفه کرده … می شود کمی، و فقط کمی زودتر بیایید؟ …
- ۰۰/۰۵/۲۲