پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

انفعال ۲

سه شنبه, ۱۹ مرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۱۰ ق.ظ

امشب دانه دانه ی صفحه ها را از آخر به اول ورق زدم. صفحه به صفحه رفتم عقب و همینطور حیران تر شدم! زمان از دست من لیز خورده بود، لغزیده بود، راه خودش را رفته بود و من فقط منفعلانه با آن همراه شده بودم! به مدت زیادی که از تصور خودم خارج بود. به راستی که نمی توانم اختیاری برای خودم متصور شوم. خدای من! تو شاهدی که تقریبا هیچ چیز دست من نبود!

پ.ن۱: انقدر امروز در کار هایم و روز های گذشته غرق شده بودم که به کل یادم رفته بود فردا ساعت ۹ کلاس روان دارم و هیچ طرح درسی آماده نکرده ام! زیبا نیست؟ :)

پ.ن۲: قبل تر ها یک پست با عنوان انفعال نوشته بودم. فلذا این شده انفعال شماره ۲.

پ.ن۳: بابت این متن نامفهوم عذر خواهم. ولی ناف مرا ظاهراً با وبلاگ نویسی بریده اند و چاره ای از نوشتن نیست :}

  • ۰۰/۰۵/۱۹
  • سایه

نظرات (۱)

  • صابر اکبری خضری
  • به قول حافظ

    زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت

    صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی

     

    پاسخ:
    و احتمالا اون زیرک در ادامه از سعدی این بیت رو نقل کرده:
    [ولی خب] با همه تدبیر خویش، ما سپر انداختیم
    روی به دیوار صبر چشم به تقدیر او ...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">