پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

1-5 به رسم همیشه.

سه شنبه, ۵ مرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۰۰ ب.ظ

1. امروز یکی از کادر سابق مدرسه تماس گرفته بود که در مورد بچه های تازه کنکور داده اش از من مشورت بگیرد که در مورد انتخاب رشته چه کار کنند. آخر حرف هایش پرسید امسال چه کسی برای بچه های مدرسه انتخاب رشته می کند؟ گفتم فعلا فقط من، تا ببینیم بقیه اضافه می شوند یا نه! گفت خب چرا آقای سین را نمی آورید که برای بچه ها انتخاب کند؟ :) در دلم گفتم چشم عباس آقا! آقای سین را هم می آوریم! البته در خبره بودن آقای سین شکی نیست ولی تف به ریا من و سپیدار هم انتخاب رشته را پیش شخص شخیص آقای سین یاد گرفته ایم! اگر قابل می دانید برای دانش آموزان یک ساله مان انتخاب رشته کنیم :) کلا من را چیز های زیادی ناراحت نمی کند، ولی یکی از چیز هایی که بابتش واقعا ناراحت می شوم زیر سوال بردن توانایی هایم و عدم اعتماد است. البته این بزرگوار که چیز خاصی نگفت و بنده خدا فقط سوال کرد. ولی کلا عرض میکنم.

2. ببینید چه کسی امروز اسم و فامیل و مشخصاتش را داده به مدرسه که برود در صف واکسن؟ بله خانم سایهههه! البته یکی از اعضای خانواده من هر دو دوز واکسنش را تزریق کرده و باز هم در مجاورت من و برادرم هنگام بیماری مریض شد! این واکسن هایشان اصلا دردی را دوا می کنند؟

3. دبیرستان که بودم وزن هر گفتار موزونی را در می آوردم. فرقی نمی کرد بیلبورد های خیابان باشد یا شعر های کتاب منطق. هنوز هم هر وقت آهنگ "منو با چشمای بازت، ببر تا مشرق رویا ..." را می شنوم زیر لب می گویم "مفا-عیلن مفاعییییلن، مفا-عیلن مفاعیییلن!"

4. این روزهای که در بحبوحه ی آمدن رتبه های بچه هاییم، یاد روز های آمدن رتبه ی خودم افتادم. چون خیلی همه واقعا مشتاقند هی می گویند خانم سایه بنویس، هی اصرااار پشت اصراااار، من هم که دل نازک، نه نمی گویم و درباره اش برایتان می نویسم. [خواهش می کنم! کاری نکردم بابا!]

5. به رسم همیشگی باید پنج گفتار باشد ولی من فقط 4 گفتار برای نوشتن داشتم و دارم این پنجمی را نوار خالی پر می کنم. خب چه خبر؟ همه چی خوب و خوش است؟ خانواده در سلامتند؟ آمار چقدر رفته بالا! بله هوا هم گرم شده! من؟ من هم خوبم شکر خدا! در گیر و دار عمل کردن به قولی که به سایه ی درونم من باب بیخیال شدن [پاراگراف دوم پست 1366] دست و پا می زنم! شما چطور؟

  • ۰۰/۰۵/۰۵
  • سایه

نظرات (۳)

میشه مفاعیل و فاعلات و اینا رو به منم یاد بدید؟ :(

خیلی تو اینترنت راجع بهش خوندم ولی با خوندن به نطر یه متن خشک و غیرقابل درک و حفظیه. خسته کننده است اینطوری :(

پاسخ:
اینا وزن شعر محسوب میشن که من توی دبیرستان بخاطر رشته م یاد گرفتم. یه بخشیش آشنایی با خود وزن هاست، یه بخش دیگه ش تشخیص دادن.
برای تشخیص هم دو راه وجود داره، یکی اجزای شعر رو به اصطلاح تقطیع کردن و درآوردن وزن، یکی هم تشخیصش به صورت سماعی یعنی گوش عادت کرده خود به خود تشخیص میده.
این دومی بهتره و سریع تره اما سخت تر. کتاب دهم یازدهم دوازدهم علوم فنون انسانی ها خوب توضیح داده :))

2. می‌تونم بپرسم چه نوع واکسنی زده بودند؟!

پاسخ:
حتما *_* سینوفارم :(

فک کنم تمها راه اینه فیلم‌های اموزششی‌اش رو ببینم

:/

 

 

خانم هومورو

چون اینجا دیدمتون بذارید همین‌جا بگم

چرا هیچ‌راه ارتباطی تو وبتون نیست؟ من دوست داشتم واسه بعضب پستاتون کامنت بدم خب :(

پاسخ:
آره اونم راه خوبیه.

توی وبلاگشون یه قسمت ارسال نظر هست اون کنارا. ولی کامنت خود پست ها بسته س.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">