1 تا 8 گفتار بی ربط تقدیم به شما.
1. دیشب در حین بحث با برادرم گفتم ببین! من الان 18 ساله ام! کنکورم را داده ام، دانشگاه می روم ... یکهو سکوت کردم و گفتم نه! 18 ساله نیستم 21 ساله ام! و بحث برای چند ثانیه ای متوقف شد. واقعا لحظه ی وحشتناکی بود! 21 سالگی خیلی دور به نظر می رسید! چطور الان در آن نقطه ی دور قرار دارم؟ واقعا چطووووور؟
2. دیروز سال خمسی ام بود و فراموش کرده بودم. امشب یادم افتاد. باید یک ریمایندری چیزی برایش تنظیم کنم. حالا فسقل دانشجوییم و اندک حقوقی میگیریم و خمسش هم چیز ناچیزی می شود ولی مهم است. همیشه در جلسات خواستگاری در همان جلسه اول در مورد پرداخت خمس طرف مقابلم می پرسم و به خودم می لرزم که نکند روزی خودم یا خانواده ام به هر دلیلی مبتلا به مال حرام شویم؟ اللهم اجعل عاقبت امورنا خیرا واقعا!
3. امروز سر والیبال حس کردم فرشته سمت راستم گفت چه شده انقدر مومن شده ای هی صلوات میفرستی خدا را به یاری می طلبی؟ هی هم میگفتم خدایا این مردم این چند وقت خیلی بی دل و دماغ بوده اند، این یکی را بر ما ببخش! :) خدایا ممنونم، لایو یو، بووس. همان لحظه ای که بردمان قطعی شد، اینستاگرام این کوبیاک عزیز را سرچ کردم و خودم هم برایش کامنت گذاشتم :)) در کتاب آناتومی جامعه، دکتر رفیع پور خیلی خوب توضیح داده اند که دشمن مشترک، اتحاد می آورد! و کوبیاک واقعا گور خودش و اینستاگرامش را با دست های خودش کَند :)
4. از این 3-4 سال کار کردنم در مدرسه خیلی چیز ها یاد گرفتم. یکیش اینکه بعضی بچه ها اصلا مال فضای درس و کنکور و روزی 9-10 ساعت درس خواندن نیستند! نیستند آقاجان، نیستند! آنها برای کارگردانی تئاتر خلق شده اند! برای ورزش خلق شده اند! برای بازاریابی و فروش خلق شده اند و نمی توانند روزی 1 ساعت ادبیات و 2 ساعت عربی و هزار ساعت تاریخ جغرافی بخوانند! این آدم ها نه کم ارزشند نه به درد نخور فقط جایشان اینجا نیست! ولی در مدرسه - مدرسه های نظام آموزشی ما - لیبل "به درد نخور، بیخود، پر دردسر" می خورند! امروز در مدرسه از زبان یکی از کادر شنیدم که گفت فلان دانش اموز جدید خیلی دانش آموز بیخودی است! کاش انصراف بدهد! در صورتی که مدرسه ما بچه را از هفت خان رستم می گذراند تا قبولش کند! آزمون علمی، مصاحبه با دانش آموز، مصاحبه با والدین و تحقیق از مدرسه قبلی! بعد که از این هفت خان بچه را رد کردند؛ حالا "بچه ی بیخودی ست؟" نوبرید واقعا.
5. مدیر مدرسه دکترای علوم تربیتی دارد. استاد یکی از دانشگاه های مطرح است و البته سن بالایی هم دارد. هر سال برای کارگاه انتخاب رشته بنا بر رسم شیخوخیت و مناسبات قبیله ای ایشان را به عنوان استاد معرفی رشته ی علوم تربیتی می آورند، هر سال هم بچه ها چیزی از علوم تربیتی حالی شان نمی شود. من که از قبل هم علاقه ای به علوم تربیتی نداشتم و ندارم و ذره ای برای آن - به مثابه یک رشته و دیدگاه های کلانش - ساخته نشده ام ولی بعد از شنیدن صحبت های خانم دکتر حس کردم حتی دلم نمی خواهد در لیست 150 تایی انتخاب رشته ام اسمی از علوم تربیتی آورده شود و تا دو سه ماه هم از شنیدن اسم علوم تربیتی کهیر می زدم:)
6. آیا می دانستید من به اصراااار پشتیبانم که می گفت باید هر چه می توانی پر کنی تا اگر روزی خواستی تغییر رشته بدهی بتوانی، روز های انتخاب رشته، 70 انتخاب پر کردم که آخری اش هتلداری دانشگاه علامه بود؟ :))
7. این پست را بخاطر دارید گفتم به به این پیج چه صحبت های خوبی درباره حقوق کودکان می کند؟ بیخیالش شوید. صحبت های خوبی داشتند، ولی الان نه!
8. خدایا مرا برای خودت پاک کن، از هر ناپاکی، ناخالصی و از هر حس نادرستی ...
- ۰۰/۰۵/۰۲
خدایا ببخشید!
ولی خمس همیشه زیاد بوده و هست و خواهد بود. -___-