گزارشی مختصر
نکنه ی اول آنکه خیلی ناراحت بودم که مزه ی خورشت کرفس مامان را نمی توانم بفهمم. واقعا این خورشت کرفس لعبتی ست که هر کسی قادر به درک آن نیست و به بلوغ کافی در موردش نرسیده. وگرنه نمی توان دوستش نداشت. خیلی خوشمزه است. خیلی.
دو اینکه تمام روز داشتم علوی نژاد را مورد عنایت قرار می دادم که چنین امتحانی را به مثابه انتقام از ما گرفته و جواب های شخص بنده - که تازه طول و تفصیل نداده ام - ۱۵ صفحه شد. ۱۵ فریکینگ صفحه!! من برای خودش می گویم! می توانست وقتی که از خواندن برگه امتحانی من ازش می رود را صرف دیدن مراجع کند و کلی پول در بیاورد! چرا باید برگه های امتحانی بالای ده صفحه ی ۵۰-۴۰ تا دانشجو را بخواند؟ نه جدا چرا؟
و اسکار زیبا ترین جمله ی دیروز تعلق میگیرد به یکی از بچه های دوازدهم جدید که پیام داد و گفت پس بالاخره ما کی شما رو می بینیم خانم سایه؟ گفتم دست روی دلم نذار دختر! میخواستم بگویم این قرنطینه لعنتییییی مرا تا پنج شنبه در خانه حبس کرده ولی نگفتم. فقط گفتم بالاخره می آیم! نه فورا ولی حتما! این هفته تقریبا در تمام کلاس هایشان آنلاین شرکت کردم و ناظر بودم. با کلاس ریاضی هایشان هم عشق کردم. واقعا عششششق کردم. کاش به جای امتحان های دانشگاه امتحان ریاضی داشتم. مطمئنم لحظه ای خسته نمی شدم. بله داشتم می گفتم به مثابه پلیس فتا در کلاس هایشان آنلاین بودم. فکر می کنم بچه های پایه ای باشند. از ۳۱ نفر ۲۶-۲۷ نفرشان حضوری آمده اند و بقیه مجازی. خلاصه که دلم پر می کشد برای مدرسه رفتن ولی لعنت بر کرونا و امتحانات ۱۵ صفحه ای علوی نژاد و از دست دادن خورشت کرفس.
- ۰۰/۰۴/۲۲
بیا به جای من امتحان محاسبات علمی بده.