پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

ابرای بارووونی، چشایی مو بهم بر گردونیییین

پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۴۰۰، ۰۲:۲۶ ق.ظ

کلافه شده ام. به معنی واقعی کلمه، کلافه شده ام. هیچ جایی نمی توانم بروم، هیچ کاری نمی توانم بکنم، هیچ بو و مزه ای را هم نمی فهمم. نه که نتوانم کاری انجام دهم، توان جسمی ام اجازه نمی دهد و مجبورم دراز بکشم. حتی حوصله فیلم و کتاب هم ندارم. دو سه تا فیلم در بساطم داشتم که قبل دیدن فیلم ها با خواندن review هایشان فهمیدم شخصیت اصلی آخر داستان می میرد، یا مثلا ژانر فیلم جنایی-سیاسی ست و از آنجایی که حوصله ام خیلی سر جایش است! سراغشان نرفتم.

نه پروژه ای می توانم انجام دهم، نه درسی می توانم بخوانم، کلا وضعیتِ - همانطور که گفتم - کلافه کننده ای ست. نزدیک یک هفته است لنز هایم را نگذاشته ام و این یعنی یک هفته است حتی درست حسابی دور و برم را ندیده ام. و دلیلش چیزی جز حال نداشتن نیست! البته درست است که محتوای این پست چیزی جز ناله و غر زدن نبود ولی از صمیم قلب خدا را شاکرم که مشکل حادی ندارم، ریه هایم سالم است و بدنم دارد با هومئوستازی یک جوری خودش را با شرایط وفق می دهد تا بالاخره سالم شوم. فقط از اعصاب بویایی و چشایی خواهش می کنم کمی دست بجنبانند و کم کاری نکنند و سریع تر ترمیم شوند چون خیلی برنامه های متنوع خوراکی برای خودم چیده ام و جز به بازگشت بویایی و چشایی ام حاصل نمی شود. انقدر این چند روز چیز های مختلف هوس کرده ام که می توانستم به بارداری ام شک کنم اما قضیه به علت عدم وجود پدر بچه ها از بیخ کنسل است و تنها توجیه ممکن همین نبود حس چشایی ست.

به طرز عجیبی حتی حوصله ی آدم ها را هم ندارم. حتی به تو هم که فکر می کنم حوصله ات را ندارم. اصلا کدام «تو»؟ «تو» خر که باشد؟ «تو» می تواند کاری کند من دوباره رایحه ی انبه را استشمام کنم؟ «تو» می تواند باعث شود مزه ی شیرینی لبنانی را بفهمم؟ «تو» برای من سیب زمینی سرخ کرده و سس می شود؟ نه؟ پس به درد نمی خورد. این «تو» را باید گذاشت جلوی در. تمام «تو» های این وبلاگ را اصلا بیندازید دور! مسخره ی پدرشایُم انگار! [این آخری با لهجه مشهدی بود که قبلاً درستی عبارت را چک کرده ام و جای نگرانی نیست. زین پس به جای عبارت غربی و نامأنوس «مسخره ی پدرشونُم!» بگویید «مسخره ی پدرشایُم!»] 

*هیچ وقت نگذارید من بیشتر از یک هفته در خانه باشم و هیچ کاری نکنم. هیچ وقت. این اجداد ما چطور یکجا نشین می شدند؟ می رفتید یک دوری می زدید، بستنی ای میخوردید، یکجا نشینی داغان تان می کند بقران.

  • ۰۰/۰۴/۱۷
  • سایه

نظرات (۶)

واقعا الحمدلله که ریه اینا درگیر نشده

پاسخ:
آره خداروشکرررر

آخرین ستاره رو زدیم و بعد خوندن این پست ِ ضدِ "تو"، به امید سایر پست ها دکمه ی "خانه" رِ کوفتیم! و دیدیدم دریغ! گویی سایه شان حوصله ی پناه را هم ندارد!! هیهات

پاسخ:
=) همینه خداشاهده، وبلاگ نمی‌ذارن واسه آدم

ان‌شاءالله حالتون زودتر خوب شه سایه جان :)

پاسخ:
ممنونم هوموروی عزیز =)

عه کرونا؟:{

قرنطینه واقعا چیز عجیبیه، ولی تموم میشه. الهی زودتر خوب خوب بشی..

پاسخ:
آره، قرنطینه رو با خوردنی های متنوع می تونستم قابل تحمل کنم که اونم ازم گرفتن :(

منم وقتی کرونا داشتم نمی تونستم هیچ کاری بکنم. و برا همین رفتم بساط گلدوزی خریدم و گلدوزی میکردم. به نظرم کار آهسته‌ای بود و نیاز به انرژی و تمرکز بالایی نداشت. چون منم نمیتونم بیکار بشینم و اعصابم بهم ریخته بود :)) 

پاسخ:
آفرین چه چاره ای اندیشیدی :)) ایام مقدس امتحانات و تحویل پروژه ها رو کجای دلم بذارم؟ 

دیگه ببین منکه هر چی تلاش هم میکردم نمیتونستم بخونم. شنیدی میگن foggy brain ؟ همچین حالتی داشت مغزم. و بدنمم که حسابی خسته. حتی نمازو نشسته میخوندم. 

با اساتید صحبت نکردی؟ 

و راه آخرش اینه که از دوستات بخوای کمکت کنن. مثلاً جزوه‌شونو بهت بدن که تو فقط جزوه بخونی. و ازونطرف هم به استادت شرایطو بگی و بگی مثلا یه کاری بعدا براشون انجام میدی جبرانی، یا حتی بعدا امتحان میدی.

 

یه صحبت با اموزش دانشکده هم بکن. من با معاون اموزشیمون صحبت کردم چون امتحان داشتم. و اون بهم گفت اشکال نداره استاد هرروزی ازت امتحان بگیره. و استادمم وقتی خوب شدم امتحان منو گرفت. 

پاسخ:
هنوز نه، امروز فردا گواهی به دست میرم پی وی شون ببینم باید چی کار کنم حالا امتحانا هیچی، دو سه تا واحد هست که امتحان نگرفته و کار باید تحویل می دادیم و اونا رو الان چنان آهویی در گل موندم چیکار کنم
دانشکده تون چه فرهیخته ن بابا، مال ما عمرا چنین چیزی رو قبول کنه :((
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">