پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

1300

شنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۰، ۰۳:۴۶ ق.ظ

از نظر روحی احتیاج دارم با چادر سرمه ای با گل‌های سفید از خانه مان بزنم بیرون و دو کوچه پایین تر جلوی تلفن عمومی زرد رنگ بایستم، سکه هایم را از کیف کوچکم بیرون بیاورم، شماره پادگان را از روی کاغذ مچاله شده روی دکمه های خنک و فلزی تلفن فشار دهم و سراغ محبوبم را بگیرم.

از لحاظ روحی احتیاج دارم استانبولی پلو و سالاد شیرازی ای که خودم پخته ام را توی یک پارچه قرمز خال خالی بقچه پیچ کنم و روی نیمکت پارک لاله منتظر شوم تا محبوبم از مرخصی یک روزه ی سربازی اش سر برسد.

ولی اینجا با حال نامساعد جسمی دراز کشیده ام و نه جان درس خواندن و نه توان خوابیدن دارم. فردا استاد میخواهد به عنوان امتحان یک پروفایل mmpi یا mcmi بدهد که تحلیل کنیم و من اندازه ی یک دانشجوی آبیاری گیاهان دریایی هم الان چیزی نمی دانم و مغزم نمی کشد.

اینجا دراز کشیده ام و این موسیقی خود به خود دارد پلی می شود و من هم همراهش زمزمه می کنم که شب، جدا چرا می کشد مرا؟ تو نشسته ای کجای ماجرا؟ هوم؟

  • ۰۰/۰۴/۱۲
  • سایه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">