پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

عشق اول و آخرم.

دوشنبه, ۷ تیر ۱۴۰۰، ۰۹:۰۵ ب.ظ

در بیوی اینستاگرام و حتی همین وبلاگ نوشته ام: «از عشاق ریاضیات، زبان و بستنی توت فرنگی» ولی خب یک سوال فنی پیش می آید که من رشته دبیرستانم انسانی بوده و رشته دانشگاهم هم با ریاضیات مرتبط نیست! بعد چطور از عششششاق ریاضی محسوب می شوم؟ سوال خیلی خوبی ست و میخواهم به آن پاسخ دهم. اولا که رشته ی دبیرستانم را با داستان و سر دو راهی ماندن و مخالفت خانواده انتخاب کردم. فلذا آن را ملاک نگیرید. واقعیت این است که من گاهی که حالم خوب نیست، مسئله ریاضی حل می کنم. ریاضی واقعا روحم را تازه می کند. یادم است هفته ی اول مرداد 98 که از شدت حال بد تقریبا رو به موت بودم، یکی از دوستانم یک مسئله ریاضی فرستاد گفت که برادرش باید این مسئله را تحویل معلم بدهد و کسی در خانه بلدش نیست. من آن شب اشک هایم را پاک کردم و خیلی جدی نشستم سر مسئله ای که فرستاده بود. در مدت حل مسئله نه تنها اشکی نمی ریختم، بلکه فکر و ذهنم آزاد از هر فکر آزاردهنده ای بود. سال پیش دانشگاهی دبیر ریاضی ام گفته بود که هر کس سه گزینه دو پشت سر هم ریاضی اش را صد بزند، یک هدیه از جانب من دارد. من آن سه گزینه دو را صد زدم و خانم ن. عزیز برایم یک لیوان و زیر لیوانی خرید. آن لیوان حالا در کمد لیوان های معلم ها در آشپزخانه مدرسه است. هر وقت که می روم مدرسه توی آن لیوان برای خودم چای میریزم. یکبار دیگر هم وقتی ترم 4-5 بودم، داشتم یک مسئله دنباله هندسی حل می کردم که متیو آمد توی اتاق. پرسید چه کار می کنم؟ گفتم ریاضی حل می کنم! جامه درید و پر هایش ریخت و گفت ریاضی چه ربطی به رشته ات دارد؟ به جای اینکار ها کمی تفریح کن! فیلم ببین! در جوابش گفتم که تفریح من گاهی ریاضی ست! از آن موقع این جمله ام را هر از چند وقتی یادآوری می کند و دستم میندازد.

با اینکه رشته ی من هیچ ربطی به ریاضیات ندارد ولی من هر وقت یک مسئله میگذارند جلویم بی اغراق حظ می کنم! وقتی بچه های مدرسه ازم سوال ریاضی می پرسند خوشحال می شوم. حتی از برادرم - که رشته اش ریاضی ست - قول گرفته ام که اگر کلاس های مدرسه اش آنلاین بود بگذارد من هم سر کلاس ها بنشینم! این چنین است که من، جزو عشاق ریاضیات، زبان و بستنی توت فرنگی محسوب می شوم.

  • ۰۰/۰۴/۰۷
  • سایه

نظرات (۴)

حالا من ریاضی رو دوست ندارم ولی از همون دبیرستان که رفتم انسانی، از بس همه‌ی درس ها حفظی بودن، واقعا دلم برای ریاضی و کار کشیدن از بخش حل مسئله ی ذهنم تنگ میشد! و وقتی میرسیدم به فرجه ی امتحان ریاضی خیلی خوشحال میشدم!

همین الآن هم یه وقتا آرزو میکنم کاش چهارتا درس محاسباتی هم داشتیم وسط این همه روانشناسی و فلسفه...!

پاسخ:
اتفاقا یکی از دانش آموزای من که علامه روان میخونه می‌گفت ترم اول سر مباحث اساسی، استادشون مانی رفیعی بوده، بعد با ta اش یه کلاس اضافی گذاشته هر هفته و توش بچه ها کمی هندسه و مثلثات و کلا تجسم فضایی کار میکردن! به نظرم خیلی چیز خوب و لازمی برای بچه های انسانیه.
من سر فلسفه عذاب می کشم. عذاااب.

از این به بعد سوال آمار داشتم، پاسخگو هستی؟! D:

پاسخ:
توصیفی در خدمتتون هستم، استنباطی خیلی دیوانه کننده ست :))

چطوره کتاب منطق جدیدمو پست کنم در خونتون برای وقتی که جواب نمره منطق جدید 2م اومد و افتادم و لازم شد ترم بعدم امتحانشو بدم؟ :')

ترم بعد با تو، قیمت: توافقی!! - _______-

و در پایان، چوطور ممکنه آخه؟ - _-

پاسخ:
من از اولم گفتم منطق جدید تو خیلیم خوبه
گوش نکردی ولی *_-
نمیفتی باباااا
ممکنه :)) شده :))

چقدر خوبه اینجوری واقعا!😃

پاسخ:
آره *____*
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">