پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

بی سر و ته.

شنبه, ۲۹ خرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۳۲ ق.ظ
یکی از عزیزانی که کنارش آمده ایم سفر، تحت تاثیر رسانه هایی که صبح تا شب پای آنهاست، معتقد است رای دادن یعنی خیانت کردن. چند باری هم سعی کرد مرا به راه راست هدایت کند ولی متاسفانه عقلم مرا در همان گمراهی ای که بودم نگه داشت و من هم شوخی و خنده این لفظ "خیانت" را گرفتم و ول نکردم. هر دفعه یک طوری با متیو سر به سرش می گذاریم.
امروز هم موعد خیانت فرا رسیده بود، در به در به دنبال مکانی بودم که خلوت باشد. آخر سر هم یک حوزه علمیه کنار حرم پیدا کردم که نسبتا خلوت بود و صندلی داشت. ریاست جمهوری و خبرگان را که نوشتم، بین دو راهی "رای دادن برای شورای شهری که شهر من نبود" و "رای ندادن" ماندم. گفتم حیف است حالا که تا اینجا آمدم بگذار به آن یک نفری که میشناسم - در واقع در یک استوری دیده بودم - رای دهم. خلاصه آن را هم الکترونیکی ثبت کردیم و خلاص. بعد از خیانت چه می چسبد؟ بله زیارت! از همان حوزه علمیه رفتم حرم که عیشم را تکمیل کنم. حرم هم همیشه خوب است. همیشه. گاهی فکر می کنم خوش به حال خادم ها که می توانند ساعت هاااا اینجا بمانند و نفس بکشند! خوش به حال اهالی این شهر که هر وقت اراده کنند می توانند خودشان را به حرم برسانند! چه از این بهتر؟ لعنت به کثیفی و شلوغی ات تهران! لعنت به تو که با بند های مختلف ِ دانشگاه و محل کار و خانه و زندگی ما را پا بند خودت کرده ای. ایش.
  • ۰۰/۰۳/۲۹
  • سایه

نظرات (۱)

بعد خیانت چی میچسبه‌ت واقعا زیبا بود:)))

و اینکه میتونستی به شورای شهر تهران رای بدیااا

پاسخ:
وا چجوری؟ اشکال نداره ظاهراً به آدم خوبی تو شورای شهر مشهد رای دادم :]
اونو داداشم گفتم راستشو بگم :)))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">