پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

شرح کوتاه.

سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۴۸ ب.ظ

وقتی فاخته می گوید «بعد چند روز آمدم وبلاگ سر بزنم چرا چیزی ننوشتی؟» یا وقتی اسماعیلی جون می گوید «چرا تو کانال پست نمیذاری؟» و من میگویم که ملت تحمل پست زیاد ندارند، عمیقا مشعوف می شوم. حس می کنم خودم هم به اینجا، به نوشتن، به آبی پناه و دیوانه بازی های کانال عادت کردم.

من در راه هستم. در راه مشهد. در راه مقصد غایی محبوبم. این دو سه روز سعی کردم کار هایم را انجام دهم که اضطرابشان را نداشته باشم. این دو سه روز هم دلتنگ بودم. واقعا نمی‌توانم اسم دیگری روی حالم بگذارم. «دلتنگ» تعبیر دقیقی ست. حتی گاهی حس میکنم خدا این دلتنگی ها را دقیقا می گذارد زمانی که مثلا داری می روی پیش امام رضا که با حال زار تری پیششان باشی. میدانید چه می گویم؟

حرف بیشتری برای زدن ندارم. اگر بخواهم بگویم می توانم از دلتنگی بگویم ولی خب قصد دارم این بار سکوت کنم. همین.

  • ۰۰/۰۳/۲۵
  • سایه

نظرات (۳)

  • °○ ‌‌‌‌‌‌‌‌نرگس
  • التماس دعای فراااوااان :))

    پاسخ:
    برای نرگس خانم کنکوری که حتما :)))

    آخ عزیزم...خیلی خوش به حالت!

    سلام برسون به امام رضا:)

    پاسخ:
    حتما اگه قابل باشم فاطمه :)

    میدانم چه میگویی:)

    و اصلا هم علاج دلتنگی، زیارت است و غم است.

    سلام ما رو برسون به عزیز بزرگوار :) 

    پاسخ:
    به به. حتما :))
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">