پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

1238

پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۴۰۰، ۰۱:۰۴ ق.ظ
1. کلا چرا هیولای دلتنگی شب به آدم هجوم می آورد؟ دلم می خواست می توانستم از خانه بزنم بیرون. حقیقتا اگر می توانستم - و اگر گواهی نامه ام را گرفته بودم - و اگر ساعت 1 شب نبود - می رفتم بیرون. در خیابان های خلوت رانندگی می کردم، آخر هم می رفتم کهف الشهدا. هوا هم آنجا خوب بود. ولی خب نمی شود.
2. من خیلی وقت است شروع به دوست داشتنت کرده ام. شاید هم از همان موقع ها که گریبان عدم با دست خلقت می درید، از همان موقع که ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید، از همان موقع ها من عاشق چشمت شدم و دنیا همان یک لحظه بود ..
  • ۰۰/۰۳/۲۰
  • سایه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">