کاش.
چهارشنبه, ۱۲ خرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۱۸ ب.ظ
کاش می توانستم یک بار از نزدیک ببینمت و خوب صورتت را نگاه کنم. اجزای صورتت را بکاوم، در چشم هایت خیره شوم و ابرو هایت را لمس کنم. همین. شاید بگویی دیوانه ای؟ باید بگویم بله. جز همین هایی که گفتم هیچ چیز دیگری نمی خواهم. فقط می خواهم باهم برویم و یک بستنی بخوریم. یا یک سر برویم شهر کتاب. البته شهر کتاب را دوست ندارم، برویم سوره ی مهر. من و سپیدار آنجا شیک توت فرنگی ها خورده ایم، به کیفیتش مطمئنم! برویم سوره مهر، بعدش انقلاب را متر کنیم، کتاب بخریم، شب یک جایی با هم بنشینیم بوردگیم بازی کنیم، حرف بزنیم، حرف بزنیم، حرف بزنیم. دیدی! من خیلی کم توقعم. من فقط می خواهم یک بار خوب صورتت را نگاه کنم. فقط همین.
- ۰۰/۰۳/۱۲
این مطلب رو که خوندم، همین آرزوی مشابه خودم یادم اومد! و فکر کردم، چه جالب! چندین و چندنفر میتونن یه آرزوی مشترک داشته باشن،با خاطرات متفاوتی که باعث اون آرزو شده!