پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

1تا5 همیشگی.

چهارشنبه, ۱۲ خرداد ۱۴۰۰، ۰۷:۱۸ ب.ظ
1. شاید باورتان نشود که امروز به شوخی واقعا به مامان گفتم بعد از دز دوم که آهنربایی نشدید؟ و مامان یک قاشق برداشت و به گردنش چسباند و guess what! چسبید! بله آن قاشق لعنتی چسبید! من هم آن قاشق را برداشتم و به سر و صورت و گردن و دستم چسباندم و دریغ از لحظه ای قدرت مغناطیسی که بدنم از خودش تولید کند! وقتی می گویم این ها همه توطئه آمریکاست و شما باید 22 بهمن می رفتید روبیکا راهپیمایی مسخره ام می کنید. خوب شد؟
2. من برای بار دوم امروز رفته بودم میوه فروشی که میوه بگیریم و من حتی گیلاس ها را جدا می کردم. سوالم از شما بزرگواران این است که آیا گیلاس ها را هم جدا و سوا می کنند؟ یا فقط سیب ها و هلو ها و زردآلو ها را می توان جدا کرد؟ چون تمام مدتی که داشتم دانه به دانه چک می کردم، این سوال ذهنم را مشغول کرده بود. واقعا که چقدر سطحی و ظاهربین شده ام و سطح دغدغه هایم را پایین آورده ام. همه فرهیختگان جمع مرا ببخشند. درباره سفره پاک کردن قاضی زاده بنویسم خوب است؟
3. امروز با یک تیم انتخاب رشته جلسه داشتم که ببینم می توانم همکاری کنیم یا نه. قرار شد فردا خبرش را بدهند. راستش انتخاب رشته اصلا کار مورد علاقه ام نیست ولی نمی خواهم پول کارگاه cbt را از خانواده بگیرم و بالاخره یک جوری باید پولش در بیاید. بعد هم من که در فرهنگ همینطوری بدون هیچ پولی انتخاب رشته می کنم، حالا اینجا کمی هم پول بزنیم بر بدن و دنیا را بخواهیم، چه می شود؟
4. امروز مصلحی سر کلاس می خواست یک مثال از زنی که ازدواج کرده بزند، اسم من جلوی چشمش بود گفت فرض کنید خانم سایه با آقای ... (کلی فکر کرد) ... با آقای الف ازدواج کند. در همین حین اعضای غیور کانال باشه ولی زولبیا در پی وی بنده آمدند و گفتند بهش بگو آقای طالبی =) یک همچین ممبر های زیبایی داریم. *اگر در کانال عضو نیستید فلذا داستان آقای طالبی را هم نمی دانید. فدای سرتان. کی آقای طالبی را داده کی گرفته؟*
5. این دو روز حالم گرفته بود. خسته شده بودم. ولی خب سَرِ خم می سلامت شکند اگر سبویی ...
  • ۰۰/۰۳/۱۲
  • سایه

نظرات (۲)

1- پرهااااااام:))))))

2- از سفره تکوندنش بگو بخندیم بازم حاجی 

پاسخ:
تازه بابام هم این خاصیت رو پیدا کرده =}}}
شما فقط منو بخاطر نوشتن از سفره تکوندن میخواید :,)

به امید روزی که توام واکسن بزنی و بیای خونمون و قاشقامونو بچسبونم بهت:)))

پ چی:))) 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">