انفعال
شنبه, ۸ خرداد ۱۴۰۰، ۰۲:۴۲ ق.ظ
دست خودم نبود. هیچ چیز دست خودم نبود. انگار آهنربایی بودم که ناگزیر به سمت مقصود حرکت می کردم. انگار اشتیاق در درونم شعله می کشید، مرا می سوزاند، خاکستر می کرد و دوباره از خاکسترم مرا متولد می کرد و دوباره همان شعله را در درونم می یافتم که زبانه می کشید.
دست خودم نبود، کششی حس می کردم که اراده ی من در برابرش پوچ بود. آنقدر که می توانستم یک جلسه با ویلیام گلسر بگذارم و به او ثابت کنم که نظریه انتخابش اینجا درباره من صدق نمی کرد. آنقدر که می توانستم تمام بنیان های رواندرمانی اگزیستانسیال را زیر سوال ببرم. دستی مرا به آن سمت می کشید و من توان مقاومت نداشتم. میدانم نمیفهمی چه می گویم ولی در همین حد از من بپذیر. سرزنشم نکن. چه می کردم؟ ... به هر دری زدم، ولی دست خودم نبود ... آخرش را می دانستم ولی دست خودم نبود ...
- ۰۰/۰۳/۰۸