مو دارم میام🙋🏻♀️
دلم خیلی مشهد می خواست. هنوز هم می خواهد البته. از هر طرف هم که می روی، جز وحشتت نمی افزاید و یکی از اعضای خانواده امتحان دارد. یکی خرداد، یکی هفته اول تیر، یکی هفته دوم و سوم تیر. این وسط ها 25-26م چند روز خالی پیدا کردم و برنامه اش را چیدیم و بالاخره امروز بلیط هایش را رزرو کردم. از آنجا که "عرفت الله بفسخ العزائم"، هنوز چیزی معلوم نیست. حتی دیشب رفتم اسپانیایی ام را خواندم و day streakم شد ۱۴۹ روز. در دلم گفتم خداروشکر که خدا گذاشت تا ۱۴۹ بروم همه ش فکر می کردم یک روز فراموش میکنم! امروز صبح بیدار شدم دیدم به طرز عجیبی - خیلی عجیبی - تمرین های دیشبم ثبت نشده! خلاصه که پروردگار بار دیگر به من نشان داد که فرمان دست کیست و من این وسط جوجه ای بیش نیستم! خلاصه الان هم رزرو بلیط و هماهنگی جا و فلان اصلا به این معنا نیست که حتما خواهیم رفت. ولی امیدوارم جور بشود. شده ام مثل یک مرغ پرکنده، مدام بال بال می زنم، گاهی بر آشفته می شوم و دلم واقعا می خواهد تنهایی بنشینم رو به روی آن دیوار باب الحجه که لوستر سبز داشت (و فکر کنم الان دیگر لوستر سبز را برداشته اند) و زیارت نامه بخوانم. دلم آرام قدم زدن در صحن ها را می خواهد. دلم لک زده برای شیرموز های توی راه حرم یا بستنی های - مثلا - طلاب. دلم شله با قیمه می خواهد یا پیتزا های لیالی لبنان. [ بالاخره مایُم خدا آفریده، بعد از زیارت مُو فقط خوراکی دوست دارُم] امیدوارم طلبیده شده باشیم. امیدوارم...
- ۰۰/۰۳/۰۶