مختصر و مفید
سه شنبه, ۴ خرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۱۴ ق.ظ
امروز، من و سپیدار، دو تا الف بچه بودیم که توانستیم ساعت 7 صبح برویم کوه. [البته این موفقیت را همگی مدیون سپیداریم که بالاخره بعد از سالهای مدید توانست من را راضی کند یک بار از شِکَرخواب بامداد بلند شوم و هشیار گردم و وا بدهم که بالاخره بروم کوه.] بله ما دو تا دختر 21 ساله بودیم که کوله به پشت مسافت های زیادی را طی کردیم، مسیر چشمه را دنبال کردیم و در بالاترین نقطه ای که می توانستیم نشستیم. با استفاده از سوپرپاور هایی که داشتیم - و رهگذران دیگر دهانشان باز مانده بود - توانستیم آتش درست کنیم و رویش گوجه تخم مرغ بپزیم و چای ذغالی دم کنیم و سیب زمینی را در خاکستر هایش بغلطانیم.
- ۰۰/۰۳/۰۴
چقدرررر در اون بالاترین نقطه جای من خالی بوده : ))))))))