پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

شرح کوتاهی از دوشنبه.

سه شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۳:۳۸ ب.ظ

دیروز قبل رفتن به جلسه، رفتیم بازار گل. و ما ادراک ما البازار گل! دو گلدان یاس خریدیم و گذاشتیم در بالکن. فرض کنید شب بوی یاس ها و محبوبه شب در خانه پخش باشد! شما بودید نمی خواستید شاعر شوید؟ البته بنده به جای شاعر فعلا مدیریت کانالی با مطالب بسیار جدی و کاربردی را بر عهده دارم که عطای شاعر شدن را به لقایش بخشیده ام. به هر حال. آنجا که بودیم برای خانم صاد نازنین یک گلدان گرفتم به پاس زحمات و الطاف فراوانش.

و در مورد جلسه، باید بگویم که جلسه ی فوق العاده مفید و خوبی بود. من بودم، خانم صاد، آقای دکتر و یک نفر دیگر. تقریبا تصمیمم به یقین تبدیل شد و خدا را از این بابت شاکرم. بر خلاف دفعه ی پیش که من با هزار جور اضطراب و ترس و نگرانی وارد جلسه شدم، این بار یک سایه ی با تجربه روی صندلی سبز نشسته بود. یک سایه ی آرام، پخته، صبور و در عین حال پر از شوق زندگی. وقتی هم که از مرکز خارج شدم همان بودم، سبک، آسوده و رها، خوشحال از دیدن خانم صاد، مشخص شدن تکلیف و تقریبا درست بودن تمام معدلات ذهنی ام.

  • ۰۰/۰۲/۱۴
  • سایه

نظرات (۱)

خوشحال از خوشحالیت ای دوست 3>

پاسخ:
حالا بیا یذره تلگرام یه صحبتی دارم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">