کوچه
راهنمایی با اینکه برای من دوران خوبی نبود، ولی دو برکت داشت. یکی اینکه بین بچه ها چو(؟) افتاده بود که یاد بگیرند چطوری روبیک بسازند و زنگ های تفریح دست هر کس یک روبیک بود که تق و توق کنان داشت درستش می کرد. حتی یک سری مسابقات روبیک سرعتی هم برگزار شد. در نتیجه ی آن جَو، من هم یاد گرفتم که بتوانم روبیک بسازم. دومین برکت، که دوباره ناشی از جو مدرسه بود، حفظ کردن شعر کوچه بود. یکهو میدیدی بچه ها دور هم جمع شدند دارند می خوانند: «بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم..»
الان که هر چند ماه یکبار یا شاید هم سالی یکبار نگاهم میفتد به روبیک، بهم اش می ریزم و از نو می سازم که فقط فرمول هایش یادم نرود ولی شعر کوچه را گاهی می خوانم. مخصوصا وقتی شب ها نسیم، بوی محبوبه شبِ توی بالکن را توی خانه پخش می کند، با اینکه قرنطینه ایم و از تنها جایی که گذشتیم راهروی اتاقمان است، تنها چیزی که به ذهنم می آید این است:
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم ..
[کاک بر سرت که نیامدی یکبار حداقل یک کوچه را با هم قدم بزنیم. لطفا زول بیا!]
- ۰۰/۰۲/۰۹
کاک نمیدونم خوردید یا نه، ولی چیز خیلی خوشمزه ایه. کاک بر سر هم وضعیت جالبی باید باشه. مثل کوبیدن کیک تولد توی صورت یا پاشیدن نقل و شکلات بر سر عروس یا یک چیزی توی همین مایه ها :)