پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

و همین.

جمعه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۰، ۰۹:۵۶ ب.ظ

دیگر نمی توانم در حالت ربات خودم را نگه دارم. mood دارد به همان دختر شکننده ی پر احساس تغییر می کند. به همانی که می گفت «یا چشم بپوش از من و از خویش برانم، یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم!». به همانی که جا داشت از شدت فکر و خیال یکهو تب کند و لب به چیزی نزند.

این وسط هفته ی بعد امتحان نظریه ها داریم، فردا با دهم ها کلاس دارم و برنامه ی بچه ها را بخاطر کلاس داشتنشان باید تغییر دهم و این دخترک هم وقتی میگویم تا پنج شنبه ظهر برایم لیست دوره ها را بفرست که برنامه ات را بریزم، می گذارد ساعت ۱ نصفه شب و من می مانم و جمعه ای که اصلا نمی توانم در آن برنامه ای بریزم. من مانده ام و یک اسکناس ده تومانیِ از لای قرآن در آورده شده که گوشه اش را با چسب نواری گل سرخ زده اند. و همین.

  • ۰۰/۰۱/۲۰
  • سایه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">