پرسه در بروز شده ها
- ۰ نظر
- ۱۸ خرداد ۹۹ ، ۰۱:۳۵
The insoluble dilemma of you و تپش های قلب من.
برنامه ی این روز هایم تغییر کرده است. قرنطینگی دیگر تمام شده، دوباره مدرسه می روم، با بچه ها حضوری حرف می زنم، دارم برای خواندن انگیزش هیجان برنامه می ریزم، امتحاناتم کماکان پا در هوایند، و درگیری ها و دو راهی های خودم را دارم. نه یکی و نه دو تا، بلکه هزار و صدتا حقیقتا : )
چند باری فکر کردم آدرس وبلاگم را در بیوی اینستا بگذارم. اما بعد دیدم به قیمت خوانده شدن و قضاوت شدن توسط همه - از دوستان دوران راهنمایی تا دانش آموز های امسال و پارسالم - تمام می شود. سریع پاکش کردم. از دست دادن منطقه ی امنم؟ هرگز! هرگز!
اگر میتوانستم یک حمله تروریستی جهت نابودی ابدی اینستاگرام ترتیب می دادم و از همه طرف آن را به رگبار می بستم. که انقدر مجبور به رفتن و بازگشتن نباشم.
کوچک من، نور دو چشمم، قبل اینکه بخواهم برایت حرف بزنم یا از روزهای با تو بودن بگویم، یک سوال به ذهنم خطور میکند:
آیا اصلا تو را روزی خواهم داشت؟
من به تمام چیز هایی که می خندیدم، - در حد خودم - دچار شدم. به شعر، به انقلاب، به متن های طولانی بلاگ، به پیج های پابلیک، به احساسی بودن. فکر کنم فقط فلسفه مانده. [که البته بخاطر ۶۵ درصد سنسینگ بودنم و ۳۵ درصد شهودی بودن مابقی، بعید است به آن دچار شوم. یکی نیست بگوید با این میزان از غیر شهودی بودن روانشناسی خواندنت چه بود. البته آمار و نوروساینس چشم غره می روند که مگر ما شهودی هستیم؟ مگر کم مجبور شدی هی ساختار نورون ها را مرور کنی و فلان ؟ این بود «دوستت دارم، دوستت دارم» هایت؟] آه عزیزان از این نوشته ها رد بشوید. فقط رد بشوید.
حکم مستوری و مستی،
همه بر عاقبت است.