پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

پرسه در بروز شده ها

يكشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۳۵ ق.ظ
کاش «حوصلم سر رفته بیاید یکم حرف بزنیم بچه هاااا» یتان را می بردید در همان عسک می ا کوئزشن اینستاگرام و بلاگ را به حال خود رها می کردید.
  • ۰ نظر
  • ۱۸ خرداد ۹۹ ، ۰۱:۳۵
  • سایه

ز عشقش جوی جمعیت.

يكشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۱۰ ق.ظ
تعدد و کثرت، اصلا چیز خوبی نیست. تازه به آن رسیده ام. هرچند که همراه است با کلی تجربه و بزرگتر شدن اما حکایت ما حکایت کسب جمعیت از آن زلف پریشان نیست...
«پراکنده شدی، ای جان ! به هر درد و به هر درمان» ...
  • ۰ نظر
  • ۱۸ خرداد ۹۹ ، ۰۱:۱۰
  • سایه

او

يكشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۲۹ ق.ظ

The insoluble dilemma of you و تپش های قلب من.

  • ۰ نظر
  • ۱۸ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۲۹
  • سایه

چه بر من میگذرد

شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۳۱ ب.ظ

برنامه ی این روز هایم تغییر کرده است. قرنطینگی دیگر تمام شده، دوباره مدرسه می روم، با بچه ها حضوری حرف می زنم، دارم برای خواندن انگیزش هیجان برنامه می ریزم، امتحاناتم کماکان پا در هوایند، و درگیری ها و دو راهی های خودم را دارم. نه یکی و نه دو تا‌، بلکه هزار و صدتا حقیقتا : )

  • ۰ نظر
  • ۱۷ خرداد ۹۹ ، ۲۱:۳۱
  • سایه

.

شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۴۷ ب.ظ

چند باری فکر کردم آدرس وبلاگم را در بیوی اینستا بگذارم. اما بعد دیدم به قیمت خوانده شدن و قضاوت شدن توسط همه - از دوستان دوران راهنمایی تا دانش آموز های امسال و پارسالم - تمام می شود.  سریع پاکش کردم. از دست دادن منطقه ی امنم؟ هرگز! هرگز!

  • ۰ نظر
  • ۱۷ خرداد ۹۹ ، ۱۹:۴۷
  • سایه

عملیات

شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۴:۱۸ ب.ظ

اگر می‌توانستم یک حمله تروریستی جهت نابودی ابدی اینستاگرام ترتیب می دادم و از همه طرف آن را به رگبار می بستم. که انقدر مجبور به رفتن و بازگشتن نباشم.

  • ۰ نظر
  • ۱۷ خرداد ۹۹ ، ۱۶:۱۸
  • سایه

قبل از هر چیز

شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۱۳ ب.ظ

کوچک من، نور دو چشمم، قبل اینکه بخواهم برایت حرف بزنم یا از روزهای با تو بودن بگویم، یک سوال به ذهنم خطور میکند:

آیا اصلا تو را روزی خواهم داشت؟

  • ۰ نظر
  • ۱۷ خرداد ۹۹ ، ۱۴:۱۳
  • سایه

پیش‌نویس

جمعه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۵۵ ب.ظ
اگر تماما همه چیز را از قبل نوشته ای، دیگر چرا من و آرزو هایم؟
  • ۰ نظر
  • ۱۶ خرداد ۹۹ ، ۱۴:۵۵
  • سایه

کارما

چهارشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۳۳ ب.ظ

من به تمام چیز هایی که می خندیدم، - در حد خودم - دچار شدم. به شعر، به انقلاب، به متن های طولانی بلاگ، به پیج های پابلیک، به احساسی بودن. فکر کنم فقط فلسفه مانده. [که البته بخاطر ۶۵ درصد سنسینگ بودنم و ۳۵ درصد شهودی بودن مابقی، بعید است به آن دچار شوم. یکی نیست بگوید با این میزان از غیر شهودی بودن روانشناسی خواندنت چه بود. البته آمار و نوروساینس چشم غره می روند که مگر ما شهودی هستیم؟ مگر کم مجبور شدی هی ساختار نورون ها را مرور کنی و فلان ؟ این بود «دوستت دارم، دوستت دارم» هایت؟] آه عزیزان از این نوشته ها رد بشوید. فقط رد بشوید.

  • ۰ نظر
  • ۱۴ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۳۳
  • سایه

بزرگواران!

چهارشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۳۰ ب.ظ

حکم مستوری و مستی،

همه بر عاقبت است.

  • ۰ نظر
  • ۱۴ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۳۰
  • سایه