پشتیبانان هزارچهره
- ۰ نظر
- ۱۴ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۲۱
بعدا اگر قسمت شد یک ضمیمه برای کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغه ها مینویسم به اسم «هنر ظریف رهایی از دغدغه های درس و دانشگاه - ویراست ششم مخصوص ورودی های ۹۷ دانشگاه تهران و تمام همکلاسی هایم از سرتاسر دانشگاه در کلاس عمومی»
حقیقتا کیستی که در حین دوچرخه سواری در حالی که بافت موهایم را باز کرده ام، در نیمه ی خرداد و اوج گرما، زیر لب زمزمه می کنم: تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم؟ شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم ؟ تو کیستی که من از موج هر تبسم تو ...
دیگر فقط تصویر من در مردمک های تو بود.
در سطر به سطر وبلاگ های آدم ها، در حرف زدن هایم با دانش آموز ها، در تمام جلسات مشاوره و درمان، در تمام واحد ها و درس های رشته ام، یک حقیقتْ پنهان شده و آن هم اینکه هیچ انسانی نیست که رنج نداشته باشد. قبلاً یادآوری این حقیقت مرا به مرز آرامش می رساند و بی قراری هایم را پایان می داد. الان اما، سلولی در من تکان نمی خورد.
به جز حضور تو، هیچ چیز در این جهان بی کران را جدی نگرفتم، حتی درس و مشقم را.و این چنین، نمرات واحد هایم بعد از تو معنی دیگری خواهند داشت.