شطحیات نیمه شب.
*این پست به معنای واقعی کلمه، شطح است. فلذا احتمالا چیز قابل فهم و خواندنای نداشته باشد. از این که ستاره خاکستری بالای پنل شما را روشن کردم، عذر میخواهم.
به ناگاه دوربین زندگی زوم میکند روی تو. و انگار همه چیزهای دیگر محو میشود. تو تصویری و بقیه پسزمینه. نه که فکر کنی چیز خوبی ست ها! البته شاید اگر تو باشی چیز خوبی باشد (شاید هم نه) ولی از طرف دیگر باعث میشود وقتی تو نباشی، همه چیز محو و تار باقی بماند. زمینهای که "سوژه"اش نیست. احتمالا تصویربردار با دیدن آن صفحه خالی از تو، یکهو در خلا فرو برود. مثل من. دیگر بارقههای سبز نور و پلنهای دیگر جواب نمیدهند. حتی آکادمی دوستداشتنی هم یکهو محو میشود. تنها چیزی که میبینی "نبودن" است. آنوقت است که حسرت در میزند و هر وقت و هر جا، "بودن" میبینی، خودش را قاطی ماجرا میکند. مثل یک مزاحم. تو خسته میشوی از این مهمانهای ناخوانده: حسرت، آه، غبطه، ایدهآل سازی، واکنشهای دفاعی، اضطراب و نشخوار فکری. باید از همهشان پذیرایی کنی. خستهکننده است، فرسایشی است. چقدر همه چیز برای دیگران ساده مینماید و برای تو به ناگاه پیچیده میشود، نه؟ من اما سعی کرده بودم مهمانان ناخواندهام را بیرون کنم. سعی کرده بودم فوکوس دوربین را روی سوژههای دیگر بگذارم، ولی انگار با یک حرف، با یک مواجهه، با یک حس بد، همه چیز به نقطه اول باز میگردد. آنجا که در خلا ایستادهای.
یکی از قسمتهای ted lasso اسمش چیزی شبیه این است: its the hope that kills you! یعنی من میتوانم با ناامیدی سر کنم ولی این امید است که مرا خواهد کشت! آه با نهایت اندوه و تاسف اعلام میدارم که من به ایت عبارت معتقدم. یعنی معتقد شدهام. خیلی بد است؟ بله خیلی. مبانی دینی و اعتقادیام اجازه نمیدهد به آن معتقد باشم ولی در یک کند و کاو عمیق در ذهنم، یک پوشه خاک خورده پیدا میکنی که رویش این جمله با خودکار آبی نوشته شده. فقط یک مشکل وجود دارد، همان امید که مرا خواهد کشت، هیچ وقت از بین نمیرود. Its always there. به نظر میرسد چیز خوبیست ولی شبیه زجرکش شدن است. ترجیح نمیدهی به یکباره با شلیک گلوله بمیری تا اینکه صبر کنی قطره قطره خونهایت از بدن خارج شود؟
- ۳ نظر
- ۲۰ آبان ۰۴ ، ۰۱:۵۲