پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

موضوع اول: کلاس اقتصاد دیروز

يكشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۹، ۱۰:۰۹ ق.ظ

درس دهم درباره تحریم ها و اقتصاد مقاومتی و سیر تحول اقتصاد ایران از همان اول است. سیر تحول را داستان وار گفتم تا رسیدیم به صفویه و قاجار و بعدش پهلوی. اینطور مواقع اگر یکی از بچه ها، بچه ی کنجکاوی باشد، شروع می کند به مقایسه جمهوری اسلامی و پهلوی. حالا دیگر به معلم است که کلاس را چطور جمع کند، چه بگوید و بچه را چطور قانع کند.

و خب بله! من هم یکی دو تا دانش آموز کنجکاو دارم! یکیشان شروع کرد که خانم! من درباره پهلوی کلی مستند دیده ام. [و انصافا هم برای یک بچه دهمی اطلاعات تاریخی خوبی داشت. اطلاعاتی که مثلا توی تاریخ یازدهم و دوازدهم شان مطرح شده و یا حتی نشده!] از مستنداتی که دیده بود گفت و بیان کرد که «خانوم! شما میدونستید رضاخان سپاهی که تشکیل داده بود خیلی قدرتمند بود و ما وقتی انقلاب کردیم، خودمون که سپاه نداشتیم از همون سپاه استفاده کردیم و توی جنگ هم با همون سپاه تونستیم عراق رو شکست بدیم. ایران هم خودش خواست که جنگ ۱۰ سال طول بکشه وگرنه میتونست زودتر تمومش کنه! خانوم! حالا در کل من می‌خوام نظر شما رو بدونم که شما بین محمدرضا شاه و خمینی ... ببخشید امام خمینی ... کدومو انتخاب می کنید؟»

معمولا هر وقت یک چنین بحث هایی با بچه ها پیش بیاید، من سعی میکنم با گارد باز و بی طرف حرف بزنم. چون حرف هایی که خیلی هایشان می زنند، ناشی از ساعت ها مطالعه و تفکر و تحقیق و بررسی در تاریخ ایران که نیست! معمولا ناشی از یک مستند در یک شبکه ماهواره ای ست یا ناشی از یک بحث خانوادگی و صحبت های شنیده شده در آن جمع. و منتظرند که یک دفاع نا به جا و یک تعصب کوچک، آن ها را بر عقیده شان که حتی مال خودشان هم نیست، محکم کند. شروع کردم به گفتن اینکه هیچ دوره ای از تاریخ سیاه مطلق یا سفید مطلق نیست و باید ایده ی یک نهضت و غایتش را از عملکرد فعلی اش جدا کرد و هر کدام را به طور جداگانه نقد کرد. بعد هم یک گریزی به مستند هایی که دیده بود زدم [چون احتمال می دادم مثلا از مستند های من و تو و اینها باشد] و گفتم طبیعتا هیچ کدام از ما بی طرف نیستیم و گاهی در مورد همدیگر، در مورد کشورمان، در مورد تاریخ بی انصافی می کنیم. بعضی چیز ها را نمی بینیم و بعضی چیز ها را بولد می کنیم.

وقت کلاس تمام شد و من هم اظهار کردم که هیچ اشکالی ندارد که نظراتش را گفته ولی ما دیگر وقت نداریم و باید به درسمان برسیم. بعد هم تکالیف جلسه بعد را گفتم و تمام.

نظر شخصی من این است که انصاف خیلی مهم است. همه جا انصاف آدم را رستگار می کند. نه ماندن روی نظری و دفاع بی قید و شرط از عقیده ای آدم را بالا می برد و نه کوبیدن یک عقیده شما را تبدیل به یک روشنفکر می کند. اولین تجربه ای بود که این بحث ها سر کلاسم پیش می آمد و من خواستم این «اولین» را ثبت کنم.

  • ۹۹/۱۲/۰۳
  • سایه

نظرات (۲)

سلام.

به نظرم در این موارد باید گذاشت بچه ها با سوالاشون بمونن... با سوال موندن خیلی قدرتمندتره تا اینکه بخواید جواب بهشون بدید. این با سوال موندن باعث میشه تفکر نقاد در فکر بچه ها رشد پیدا کنه.

به نظرم اینجا بهتره در کنار اینکه به سوال طرف جواب مشخصی داده نمیشه چند سوال دیگه برای اینکه ذهن بچه به مسیر نقادی هدایت بشه باید مطرح کرد. و این به نظرم خودش بهترین دفاع از نظام و جمهوری اسلامیه. 

پاسخ:
سلام.
اگر منظورتون از با سوال موندن و پاسخ ندادن به سوالات، هدایت افراد به سمتی خاص و راهنمایی شون برای اینکه بهشون جهت بدیم و خودشون به جواب مربوط برسند بدون اینکه مستقیم بهشون جواب رو بگیم، هست، با حرف شما موافقم.
در غیر این صورت خیر.

درود بر معلم باشعور:)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">