پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

پناه

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

این وبلاگ، ادامه ی چهارسال نوشتن در وبلاگ ایهام است. شهریور 94 اولین نوشته را منتشر کرده ام و حال 7 سال از آن روز ها می گذرد.
•اینجا خبر خاصی نیست. برای دنبال شدن، دنبال نفرمایید.

چند روزی ست ساکن خانه خودمان هستیم. «خانه خودمان» هنوز هم واژه قریبی ست که طول می‌کشد به آن عادت کنم. گاهی از آرامش خانه و کسی جز خودم و آقای همسایه کسی خانه نیست لذت می‌برم، گاهی هم حس می‌کنم چقدر دوست دارم این خانه شلوغ و پر هیاهو باشد و ناچارا صدای تلویزیون را چاشنی سکوت خانه خالی می‌کنم. [مخصوصا وقت‌هایی که آقای همسایه خانه نیستند.]

اولین روز رسمی از خانه خودمان بودن، اینطور گذشت که از در ماشین لباسشویی وسط شست و شو، یکهو آب ریخت کل کف آشپزخانه و یکی دو ساعت درگیر پاک کردن آب ها بودیم و بعد هم چاه حمام - به دلیل گیر کردن مصالح ساختمانی در آن هنگام ساخت و ساز خانه - گرفت و کف حمام استخری از کف و صابون درست شد و ماکارونی ام هم نزدیک بود که تبدیل به خمیر بشود. شکر خدا همه چیز ختم به خیر شد و تنها چیزی که ماند، خاطره اش بود.

خدایا! خانه، خانواده و حریم امن و خصوصی آن تدبیر تو برای تنظیم روابط انسانی بود. تو خواستی که از تشویش ها و تکثر ها و اضطراب ها به دور باشیم و به جای تشکیل روابط دیگر، «ازدواج کنیم» و حقیقتا دمت گرم. ایده‌ی خیلی خوبی بود رییس.

  • ۰۱/۰۷/۲۶
  • سایه

نظرات (۳)

چندتا توصیه خواهرانه:

تو خونتون حدیث کسا زیاد بخونین

تو خونتون حدیث کسا زیاااااد بخونین

پاسخ:
خب بقیه‌ش بقیه‌ش؟ :)
ممنووون.
  • فاطمه صاد
  • وای که چقدر با بند آخر خندیدم

    الهی که خوشبخت باشید:))

    پاسخ:
    سلامت باشی ایشالا همه خوشبخت باشن ما هم روش :)
  • یاس ارغوانی🌱
  • رئیس همیشه بهترین ایده‌ها و تصمیمیتا رو داره برامون!

    خوشبخت بشین و باشین در کنار هم :)

    پاسخ:
    بله انصافا دم رییس گرم :))
    ممنونم از لطفت❤️❤️
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">