حرکت
جمعه, ۲۱ مرداد ۱۴۰۱، ۰۱:۵۹ ق.ظ
جرئت اینکه جلوی ظلم بایستم را از تو گرفته ام. البته از تو که نه، از خدای تو ولی تو واسطه ای نیکو بودی بین من و خدا. البته جلوی ظلم ایستادن یک چیز صفر و صدی نیست. یعنی نمی توانم بگویم من همیشه جلوی ظلم می ایستم یا هیچ وقت این کار را نمی کنم. فکر می کنم همه ما گاهی رگ جرئت ورزی و مطالبه گری مان می زند بیرون و گاهی نه. بیشتر یک طیف است و تو مرا به آن سمت ظلم نا پذیر بودنِ طیف هل دادی. چهارشنبه که برای دومین بار بخاطر کار ازمونگری به کلاس ورزش نرسیدم، زنگ زدم به مسئول پایگاه. جدی و قرص و محکم. گفتم از شنبه حتی یک دقیقه بیشتر توی مدرسه نمی مانم و باید برای این بی نظمی مزخرفی که بوجود آورده اند فکری کنند. موقع زنگ زدن یاد تو افتادم، مطمئنا میگفتی این کار آنها [که بیشتر از زمان طی شده به آزمونگر ها کار می سپارند] مصداق بارز ظلم است. پس زنگ زدم. زنگ زدم که اگر بعد ها بچهای خدا به ما داد، بتوانم به او بگویم که زیر بار حرف زور نرود. بتوانم دختر مودب و در عین حال جرئت مند تربیت کنم. زنگ زدم، چون صدای تو توی گوشم طنین می انداخت و این، برای من که گاهی هر چه می شد صدایم در نمیآمد، قدم بزرگی بود!
- ۰۱/۰۵/۲۱
افرین واقعا افتخارمی :)