دست هایش.
چهارشنبه, ۵ خرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۰۷ ق.ظ
روزی از روز های پیش دانشگاهی که بخاطر حال بسیار بدم، سیما یک روز بهم استراحت داده بود، مامان و بابا مرخصی گرفتند و صبحانه را بیرون از خانه در یک کافه خوردیم. در راه برگشت، از لوازم تحریر فروشی ای که کنار کافه بود، یک دفتر خریدم که رویش نوشته شده بود :«دستهای تو تصمیم من بود.» تا مدت ها هر وقت دفترم را می دیدم می گفتم ولی چه جمله ی لوس و بی مزه ای! یعنی چه که دست های تو تصمیم من بود؟ لابد از این جمله های بیخود توی آهنگ هاست. امروز توی اینستاگرام از شمس لنگرودی یک شعر دیدم که می گفت:« دستهای تو تصمیم من بود، باید می گرفتم و دور می شدم.»
هنوز هم به نظرم کمی لوس و بی مزه است ولی قابل درک تر!! حداقل الان می توانم گاهی زمزمه اش کنم. دست های تو تصمیم من بود! باید می گرفتم و دور می شدم ...
- ۰۰/۰۳/۰۵
چقد قشنگ ...
و چه خوش سلیقه طراح جلد اون دفتر:)